اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .
روزگاری مردی فاضل زندگی میکرد. او هشتسال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود. در آن جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بیاندازه مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباسهای مندرس و پاهایی خاک آلود، متعجب شد.
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:
روز شما به خیر. مرد فقیر به آرامی پاسخ داد: "هیچوقت روز شری نداشتهام."
پس مرد فاضل گفت:...
مرد فقیر پاسخ داد: "هیچگاه بدبخت نبودهام."
تعجب مرد فاضل بیشتر شد: "همیشه خوشحال باشید."
مرد فقیر پاسخ داد: "هیچگاه غمگین نبودهام."
مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمیآورم. خواهش میکنم بیشتر به من توضیح دهید."
مرد فقیر گفت: " با خوشحالی اینکار را میکنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالیکه من هرگز روز شری نداشتهام زیرا در همهحال، خدا را ستایش میکنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من همچنان خدا را میپرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش میکنم و از او یاری میخواهم بنابراین هیچگاه روز شری نداشتهام.
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالیکه من هیچوقت بدبخت نبودهام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بودهام و میدانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آنچه را برایم پیشبیاید، میپذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه هدیههایی از سوی خداوند هستند.
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالیکه من هیچگاه غمگین نبودهام زیرا عمیقترین آرزوی قلبی من، زندگیکردن بنا بر خواست و ارادهی خداوند است.
فقط یه ایرانی میتونه وقتی میره مهمونی فوری از صاحبخانه بپرسه اینجا متری چند ؟
فقط یه ایرانی میتونه هر چیزی که میوفته رو زمین با یک فوت ضد عفونی کنه !
فقط یه ایرانی میتونه کمتر ازیک سال بعد از مهاجرتش به یه کشور دیگه، زبان یاد بگیره، وارد دانشگاه بشه، تازه شاگرد اول کلاس هم بشه!
فقط یه ایرانی میتونه جلد بستنی که هیچی توش نداره رو لیس بزنه ولی بعد وقتی مهمونی تموم میشه همینطوری دیس دیس غذا بریزه تو سطل اشغال!!!
فقط یه ایرانی میتونه با وجود این همه نداری و بیکاری و تورم, وقتی مهمون واسش میاد سعی کنه بهترین پذیرایی کنه و بهترین غذارو بزاره واسه مهمونش تا یه وقت جلوش شرمنده نشه.
فقط یه ایرانی میتونه ساعت مچی ببنده رو دستش بعد اگه بهش بگی ساعت چنده؟ موبایلشو در بیاره و ساعت رو اعلام کنه!
فقط یه ایرانی میتونه طوری از بهشت و جهنم و حیات پس از مرگ صحبت کنه که انگار تور لیدر و هفته ای دوبار میره!
فقط یه ایرانی میتونه یکی رو که هیچ دخلی به فوتبال نداره از رییسی ستاد سوخت بذاره مدیرعامل یه باشگاه ورزشی!
فقط یه ایرانی میتونه اسم فیلمارو با شخصیت اصلیش صدا کنه!
فقط یه ایرانی میتونه تو لاین سرعت پنچرگیری کنه!!!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی تو کوچه و خیابون، یه تیکه نون رو زمین میبینه تو دلش بگه نعمت خداست و نتونه بی تفاوت از کنارش رد بشه و برداره بوسش کنه بذاره کنار یه درخت تا گنجیشک ها بیان بخورنش
فقط یه ایرانی میتونه شبا که واسه دستشویی رفتن بیدار میشه سر راه در یخچال رو باز کنه توشو نگاه کنه بعد در ببنده و بره بخوابه!
فقط یه ایرانی میتونه ماشین کولر دار ســوار بشــه ولی خودشو با روزنامــه باد بــزنــه!
فقط یه ایرانی میتونه با پاکت های خالیه ساندیس واسه خودش ساک دستی درست کنه!
فقط یه ایرانی میتونه 10 ساعت تمام از تاریخ و مردم و آب و هوای کشورش تعریف کنه که خارجیه واسش سوال پیش بیاد که پس چرا اومدی اینجا؟!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی از یک چیزی اعم از شخص یا شغل یا قومیتی ضربه ای میخوره، دیگه نظرش در مورد همه اونجوری میشه!
مثلا دخترا همه بی احساسن. پسرا همه خائنن. اصفهانی ها همه خسیسن. موتور سوارا همه بی فرهنگن
فقط یه ایرانی می تونه با هزار بدبختی کنکور ارشد شرکت کنه و قبول شه، بعد خانوادش بگن چون شهرستانه نمی خواد بری!
فقط یه منشی ایرونی میتونه خودشو از دکتر بیشتر بگیره!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی پشـــت فرمـــونه به پیـــاده رو ها فحـــش بده و وقـــتی پیـــاده میره جایی، به راننــــــده ها فحـــش بده!
نیمههای شب خسرو با صدای پچ پچ ازخواب پرید. جای شیرین را درکنارش خالی دید و رد صدای پچ پچ را گرفت که از سمت بالکن میآمد.
چشمان خوابآلودش دو شبح به هم چسبیده را در ضد نور تابش نور ماه دربالکن قصر دید و به سمت آنان رفت.
تاریکی و کم حواسی و شل و ولی، پایش را بهگلدانی گیر داد که با صدای افتادن آن یکی از اشباح ناپدید شد.
شیرین هر چه کرد و هر توجیهی آورد ازاینکه هوای داخل قصر گرم بود و پشه بند سوراخ بود و به تماشای ماه آمده بود و خواب بد دیده بود و اینها، به خرج خسرو نرفت کهناگهان چرت خسرو با دیدن لنگهای گیوه در بالکن به کلی پاره شد.
فردا خسرو دستور داد همه مردان را دستگیر و گیوه را به پای آنان امتحان کنند.
از بخت خوش، به دلیل خاصیت ارتجاعی،گیوه به پای بیشتر مردان اندازه شد و به این ترتیب فرهاد از مرگ حتمی نجات یافت!
مرگ نوعی شتر است که وقتی کنار در خانه تان خوابید شما باید بروید یک کارتونخرما بخرید برای آسان کردن کار بازماندگان . شما می توانید با سوار شدن بر این شتر، به دنیای تازه ای وارد شوید که در آن از ترافیک ، گرانی ، بیکاری ، آلودگی هواو... خبری نیست . البته بستگی به شترتان دارد که راه را بلد باشد یا شتر خریباشد و شما را دم ایستگاه جهنم پیاده نماید . جهنم جایی است پر از آتش ، آدم یادچهارشنبه سوری می افتد .
لازم به ذکر است که زمستان ها جهنم جای بدی نیست و خیلی هم گرمای مطبوعی داردو کسی هم نیست هی وسط فیلم بیاید بگوید :"درست مصرف کنیم همه مصرف کنیم"و فیلم را کوفتتان کند ولی خوب مار غاشیه و اژدها دارد و از این حرفا !!!اگر نیشزده شدید ما هیچ مسئولیتی قبول نمیکنیم .
و اما اگر شترتان بچه آدم بود و البته شما هم آدم خوبی بوده باشید – که من یکیشک دارم – به بهشت میروید جون باباهایتان !!! آنجا درست مثل شمال است . پر از درختو جنگل و گل و بلبل و اینا ! چندتا هم رودخانه ی خروشان آنجا جریان دارند که بهجای آب ، شیر و عسل و کره مربا دارد .
مواظب باشید بی جنبه بازی در نیاورید و بی هوا بپرید توی رود . چون هم تنخودتان نوچ می شود و مگس دورتان عمو زنجیر باف بازی می کند و همم اینکه خب برادرمن ! هرچه چرک در تنتان است خالی می شود در در رودخانه و باعث آلودگی آن می شود .مگر بقیه نمی خواهند از این رودخانه بخورند؟ خب آنفولانزای نوع "ط" دستهدار یا نوع "ح" حوله می گیرند برادر من !
-مامان
- بله ؟
- من دوست می خوام
- خب
...........
پـَـَـ نَ پـَـَــ فوتشون کن تا صد سال زنده باشی
تعداد صفحات : 17