نیمههای شب خسرو با صدای پچ پچ ازخواب پرید. جای شیرین را درکنارش خالی دید و رد صدای پچ پچ را گرفت که از سمت بالکن میآمد.
چشمان خوابآلودش دو شبح به هم چسبیده را در ضد نور تابش نور ماه دربالکن قصر دید و به سمت آنان رفت.
تاریکی و کم حواسی و شل و ولی، پایش را بهگلدانی گیر داد که با صدای افتادن آن یکی از اشباح ناپدید شد.
شیرین هر چه کرد و هر توجیهی آورد ازاینکه هوای داخل قصر گرم بود و پشه بند سوراخ بود و به تماشای ماه آمده بود و خواب بد دیده بود و اینها، به خرج خسرو نرفت کهناگهان چرت خسرو با دیدن لنگهای گیوه در بالکن به کلی پاره شد.
فردا خسرو دستور داد همه مردان را دستگیر و گیوه را به پای آنان امتحان کنند.
از بخت خوش، به دلیل خاصیت ارتجاعی،گیوه به پای بیشتر مردان اندازه شد و به این ترتیب فرهاد از مرگ حتمی نجات یافت!