loading...
جذاب و باحال
MILAD بازدید : 38 پنجشنبه 05 آبان 1390 نظرات (1)
 با سلام خدمت دوستان عزیز
دوستانی که علاقه به همکاری در نویسندگی این وبلاگ دارن توی قسمت نظرات همین مطلب خبرم کنن.
سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان
 دوستای گل
همون طوری كه خودتون در جریانید
امتحانها  شروع شده به همین دلیل ممكنه
كمتر وبلاگ آپ بشه
پس به بزرگی خودتون ببخشید!

MILAD بازدید : 40 چهارشنبه 12 بهمن 1390 نظرات (4)


- چرا فیلمها و سریالهای کمدی ایرانی در بقالیهای معتبر عرضه میشود؟


1 چون در ایران فروشگاههای فرهنگی معتبر نداریم.

2) چون مردم موقع خریدن تخممرغ و ماست و روغنِ سرخکردنی، به یاد تفریحات سالم خانوادگی میافتند.

3) چون سینما که جای فیلم دیدن نیست!

4) آخه این هم شد سؤال؟! پس کجا عرضه بشن؟


- پُرکارترین بازیگران کمدی سینمای ایران چه کسانی هستند؟

1) جواد رضویان و رضا شفیعی جم و احمد پورمخبر و بهنوش بختیاری.

2) رضا شفیعی جم و جواد رضویان و احمد پورمخبر.

3) جواد رضویان و بهنوش بختیاری.

4) این هم پرسیدن داره؟... جواد رضویان.

-موضوعاتی که در فیلمهای کمدی مطرح میشود دردی را از جامعهٔ ایران دوا میکند؟

1) واقعاً مسئله این است؟

2) مسئله این نیست!

3)خنده بر هر درد بیدرمان دواست.

4)منظورتون رو نفهمیدم...


- نظر شما در مورد فیلمهای کمدی فارسی چیست؟

1)خوبه!

2) لطفاً وقتش رو بیشتر کنید!

3) خیلی بد!

4)شما با مجوز چه ارگانی داری نظرسنجی میکنی؟! هدفت از این نظرسنجی چیه؟ از کجا پول گرفتی؟ با کدوم رسانههای بیگانه در ارتباطی؟ چی؟ در ارتباطی؟! میخوای سیاهنمایی کنی؟؟ بدم پدرِ پدرسوختهت رو دربیارن، پدرسوخته؟!......

MILAD بازدید : 35 شنبه 08 بهمن 1390 نظرات (0)
ماهیتابه چدنی دسینی رو می گذارید روی گاز پنج شعله سامسونگ که با ضمانت سام سرویس عرضه میشه.کمی روغن لادن دوست تو و من رو بریزید توش.
یا اینکه می تونید از کره اطلس طلایی استفاده کنید ,دو تا هم تخم مرغ تلاونگ بندازید داخلش.اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید.
همتون رو به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا می سپارم

MILAD بازدید : 75 شنبه 17 دی 1390 نظرات (1)
19 دليل محكم براي اينكه به مرد بودن خود افتخار كنيد!

1.هميشه از نام خانوادگی شما استفاده می شود

2.مدت زمان مكالمه‌ي تلفني شما حداكثر30 ثانيه است

3.براي يك مسافرت يك هفته اي تنها يك ساك كوچك دستي نياز داريد

4.در تمام شيشه هاي مربا و ترشي را خودتان باز مي‌كنيد

5.دوستان شما توجهي به كاهش يا افزايش وزن شما ندارند

6.جنسيت شما در موقع مصاحبه‌ي استخدام مطرح نيست

7.لازم نيست كيفي پر از لوازم بي استفاده را همه جا به دنبالتان بكشيد.

8.ظرف مدت 10دقيقه مي‌توانيد حمام كنيد و براي رفتن به مهماني آماده شويد

9.همكارانتان نمي‌توانند اشك شما را در بياورند

10.گر در 34 سالگي هنوز مجرديد، احدي به شما ايراد نمی گیرد

11.رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبيعي است

12. با يك دسته گل مي‌توانيد بسياري از مشكلات احتمالي را حل كنيد

13.وقتي مهمان به خانه‌ي شما مي‌آيد لازم نيست اتاق را مرتب كنيد

14.بدون هديه مي‌توانيد به ديدن تمام اقوام و دوستانتان برويد

15.مي‌توانيد آرزوي هر پست ومقامي را داشته باشيد

16.حداقل بيست راه براي بازكردن در هر بطري نوشابه‌ي داخلي يا خارجي بلد هستيد

17.ضرورتي ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشيد

18.هر ساعتی دلتون بخواد میتونید از خونه بیرون برید و هر ساعتی دلتون بخواد میتونین برگردین

19. ... و بالاخره روزي يك پيرمرد موفق خواهيد شد

MILAD بازدید : 35 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
تست اتومبیل در ایران خودرو یک بخشی به اسم تست مانکن دارد که با کمک مانکن شدت ضربه وارده به انسان و قابلیت عکس العمل کیسه هوا را بررسی می کند.
خلاصه تصاویر تست مانکن زیر از ایران خودرو لو رفته جالب است …



بقیه عكسها رو در ادامه مطلب ببینید
MILAD بازدید : 26 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: "در کیسه ها چه داری؟" او می گوید: "شن"
مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.

یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید: دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند!
MILAD بازدید : 26 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
طرز تهیه زن: برای تهیه این عنصر کافی است مقداری اکسید اسکناس و نیترات پژو دویست و شش را در سولفات ویلا مخلوط کرده و دو کاخ طلای ?? عیار به عنوان مهریه و کمی کلرید خواهش( همون التماس) به عنوان شیربها اضافه شود! پس از ترکیب این مواد ، گاز عشوه و سولفور ناز متصاعد می شود و بعد از میعان به صورت عشق ، زن در خانه رسوب می کند! بعضی از دانشمندان و متفکران معتقدند چنانچه مقداری از عصاره ء چرب زبانی به عنوان کاتالیزور استفاده شود.


MILAD بازدید : 36 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

اصولا ضایع شدن و سوتی دادن چندمدل داره و به قول امروزی ها ضد حال خیلی بده .

ضدحال یعنی صندوق آراء خالی باشه !
ضدحال یعنی یه روز تعطیل به مامانت بگی آش درست کن وقتی می آی خونه تو راه پله ها بگی وای عجب بوی آشی بعد که وارد می شی می بینی آبگوشت !
ضدحال یعنی به جای اینکه جمعه بری عروسی تو خیال کنی عروسی پنجشنبه است بعد با موهای شینیون شده بری جلوی سالن ببینی خبری نیست !
ضدحال یعنی connect نشی!
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال یعنی 5 دقیقه به اتمام جلسه امتحان مونده نامردا تقلبت رو بگیرن !
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد n تومن!
ضد حال یعنی با اینترنت مجانی 1 میلیارد ساعت کانکت باشی بعد بفهمی که ساعتی 300 تومن میاد رو قبض تلفنت !
ضد حال یعنی با یک sms به موسسه خیریه پول بدی بعد بیاد رو قبضت !
ضد حال یعنی آخر همه ی جمله ها علامت تعجب زدن !!
ضد حال یعنی بری کوه یخ کنی
ضد حال یعنی تا اون روزی که وقت داری هوای کوه بده اون روزی که باید و باید بری سر کارت هوا میشه مثل آینه
ضد حال یعنی اینکه شما همش بخونید ( ضد حال یعنی )
ضد حال یعنی آدم خالی بند
ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه !
ضدحال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!
ضدحال یعنی صبح ساعت 7 بری سر کلاس استاد نیاد!
ضدحال یعنی داداش کوچیکت 2شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!
ضدحال یعنی بری عروسی خانمها و آقایون جدا باشن!
ضدحال یعنی کاندید شدن رفسنجانی برای انتخابات مجلس!
ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند!
ضدحال یعنی پژو RD!
ضد حال تعنی به جای یعنی بنویسی تعنی !
ضد حال یعنی می خوای cd رایت کنی قفل خفن داره
ضد حال یعنی یه cd بگیری بعد بفهمی که dvd و تو dvd پلیر نداری
ضد حال یعنی تا چند سال دیگه هم نتونی dvd رو ببینی
ضد حال یعنی داری گیتار التریک میزنی بلند گو میسوزه
ضد حال یعنی ضد حال !
ضد حال یعنی شما بایید ببینید که یه آدمی مثل من اینا رو نوشته
ضد حال یعنی جی کی رولینگ !
ضد حال یعنی بهت میگن تا صفحه 50 امتحان میاد وقتی میری سر جلسه میبینی باید تا 500 می خوندی !
ضدحال یعنی فیلم ژاپنی!
ضد حال یعنی اسکیت بازی رو آسفالت های قلمبه ایران !
ضد حال یعنی تو برف دوچرخه سواری کردن
ضدحال یعنی id caller
ضدحال یعنی عشق یه طرفه!
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه 90!
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!
ضد حال یعنی شما این همه شر و ور رو خوندی !
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!
ضدحال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تموم بشه!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی دوامتحانه شدن !
ضدحال یعنی  یه cd توی مشهد بخری بعد که می آی تهران ببینی سیدی خالی بهت انداختن !
ضدحال یعنی به خیال خودت جک خنده داری تعریف کنی اما هیچ کسی به جکت نخنده !
ضد حال یعنی به جای ترمز پاتو بزاری رو کلاج !
ضد حال یعنی فارسی نویسی توی XP!
ضد حال یعنی این همه چرت و پرت رو بنویسی و ویرایش کنی بعد پات بخوره کامپوتر ریست بشه و تو هم save نکردی
ضد حل یعنی میای کرایه تاکسی بدی میبینی پول نداری !
ضد حال یعنی جلو بابا مامانت میری تو اینترنت همه دوست پسرات بهت pm میدن ! یا برعکس همه دوستات فحش مینویسن !
ضد حال یعنی میای با یکی دست بدی طرف معتقد به دینه با دخترا دست نمیده !
ضد حال یعنی ادای داریوش در آوردن
ضد حال یعنی اینهمه متن رو بنویسی بعد میهن بلاگ  ERROR  بده


MILAD بازدید : 28 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
گوگل به تازگی سرویس جدیدی ارایه کرده است که کاربران با استفاده از آن می‌توانند از داخل شرکت‌ها و فروشگاه‌ها دیدن کنند. با استفاده از این سرویس که Google Business Photos نام دارد، مشاهده داخل فروشگاه‌ها و مغازه‌ها با زاویه دید ۳۶۰ درجه امکان‌پذیر است. این سرویس بخشی از گوگل‌مپ به‌شمار می‌رود و در حال حاضر فقط برای چند شهر در آمریکا، استرالیا و ژاپن ارایه می‌شود. گوگل گفته قصد دارد هر چه سریع‌تر این سرویس را در اختیار کاربران دیگر شهرها و کشورهای جهان نیز قرار دهد. این سرویس همانند بسیاری دیگر از خدمات گوگل، به رایگان در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌گیرد. به نظر می‌رسد سرویس Google Business Photos به ویژه برای مشاهده محیط داخلی رستوران‌ها و غذاخوری‌ها مناسب باشد زیرا بسیاری از افراد تمایل دارند بتوانند قبل از رفتن به رستوران مورد نظر خود، تمیزی و چیدمان آن را مشاهده کنند تا بدانند در چه مکانی غذا صرف می‌كنند
MILAD بازدید : 46 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

عرصه بر سریعترین خودرو دنیا تنگ می شود.

رقیبی به نام SSCAero، حداكثر سرعت رسمی 410 كیلومتر در ساعت و حداكثر سرعت تئوری 443 كیلومتر در ساعت در راه است تا ویرون را در گرد و خاك پشت سرش جا بگذارد. ویرون حتی در رسیدن به سرعت بالای 400 كیلومتر در ساعت هم تنها نیست.

ادامه مطلب را مشاهده فرمایید ...

رقیبی به نام SSCAero، حداكثر سرعت رسمی 410 كیلومتر در ساعت و حداكثر سرعت تئوری 443 كیلومتر در ساعت در راه است تا ویرون را در گرد و خاك پشت سرش جا بگذارد. ویرون حتی در رسیدن به سرعت بالای 400 كیلومتر در ساعت هم تنها نیست.

1001 اسب بخار قدرت موتور، حداكثر سرعت 407 كیلومتر در ساعت و شتاب 5/2 ثانیه، این اعداد ركوردهای بوگاتی ویرون هستند كه اخبار آن نزدیك به 4 سال نقل محافل دوستداران سوپر اسپرت‌ها بود. بسیاری از افراد ثروتمند با پیش‌خرید ویرون (حتی قبل از آنكه نمونه‌های اولیه آن تایید شود) در این رویا بودند كه تا چند سال می‌توانند افتخار راندن سریع‌ترین اتومبیل تولیدی جهان را داشته باشند، ولی اكنون باید حقیقتی تلخ را بپذیرند.



ویرون دیگر سریع‌ترین اتومبیل نیست! رقیبی به نام SSCAero، حداكثر سرعت رسمی 410 كیلومتر در ساعت و حداكثر سرعت تئوری 443 كیلومتر در ساعت در راه است تا ویرون را در گرد و خاك پشت سرش جا بگذارد. ویرون حتی در رسیدن به سرعت بالای 400 كیلومتر در ساعت هم تنها نیست. در این مقاله ضمن معرفی كوتاهی از Areo دیگر رقبای سرعت بالای 400 را معرفی می‌كنیم.

--



كارخانه سالین تیونر معتبری است كه مدل‌های زیادی از اتومبیل‌های فورد را از موستانگ تا وانت مورد تقویت قرار داده و با توجه به امكانات قوی تولیدی می‌توان به راستی آن را یك كارخانه اتومبیل‌سازی نامید. به‌علاوه سالین در مسابقات اتومبیل‌رانی نیز حضور فعالی دارد.

با تكیه به همین توانایی‌ها بود كه در سال 2000 مدل S7 را به‌عنوان اولین تولید كاملا مستقل خود معرفی كرد. یك سال بعد همین مدل در مسابقات سال با قدرت ظاهر شد، اما اتومبیل مورد نظر ما مدل ویژه Twin-Turbo است.

شركت سالین با توجه به رابطه تنگاتنگ با فورد برای این سوپر اسپرت از موتور 8 سیلندر 7 لیتری خود استفاده كرده است و با كمك 2 توربو شارژر توانسته قدرتی معادل 750 اسب بخار را به‌دست آورد. این قدرت بعد از انتقال از طریق یك گیربكس 6 سرعته دستی به چرخ‌های عقب می‌رسد.

استفاده از گیربكس دستی با توجه به گشتاور بالای موتور S7 می‌تواند به راحتی كلاج را به آتش بكشد، به همین دلیل سالین از كلاج دو‌صفحه‌ای مقاوم برای این مدل بهره گرفته. با توجه به قدرت موتور و ضریب دنده 1 (86:1/2) S7 می‌تواند در 8/2 ثانیه به سرعت 96 كیلومتر در ساعت برسد و این روند تا سرعتی فراتر از 400 كیلومتر در ساعت ادامه دهد.

با توجه به لاستیك‌های پهن 275 در جلو و 335 در عقب (محصول میشلن) و فنربندی اسپرت، S7 در آزمون مارپیچ بالاتر از فراری انزو و پورشه كاررا جی‌تی قرار گرفته است. برای متوقف كردن این هیولای سرعت دیسك‌های ‏‎15 در جلو و 14 در عقب با 6 پیستون روی هر دیسك به كار گرفته شده است.

در داخل اتاق داشبورد و درها از فیبر كربن هستند و بقیه نقاط از چرم پوشیده شده‌‌اند، امكاناتی همانند پخش DVD همراه مانیتور، تهویه مطبوع، راهیاب ماهواره‌ای، ورود بدون كلید و... بر جنبه‌های لوكس این اتومبیل افزوده است. در طراحی بدنه در مجموع طرح قابل قبولی ارائه شده است كه در نمای جلو زیباتر است.برچسب قیمت 000/580 دلاری S7 این اتومبیل را در سطح انزو و كاروا جی‌تی قرار می‌دهد در حالی كه از نظر ركوردها بر هر دوی آنها برتری دارد.

--



شركت سوئدی كوینیگ‌زگ در سال 1997 با معرفی مدل CC عملاً وارد دنیای سوپر اسپرت‌ها شد. بعدها مدل CCR با حداكثر سرعت 388 كیلومتر در ساعت تا قبل از معرفی بوگاتی ویرون عنوان سریع‌ترین سوپراسپرت را در اختیار داشت اما هنوز برای ورود به لیست ما كم‌سرعت بود تا اینكه مدل CCX در سال 2006 عرضه شد تا بتواند به سرعت بالای 400 كیلومتر دست پیدا كند. CC مخفف Competitio Coupe (كوپر مسابقه‌ای) و X نشانه‌ گذشت 10 سال از اولین آزمایش مدل CC است.

كوینیگ برای مدل CCX از موتور 7/4 لیتری 8 سیلندر فورد استفاده كرده كه با كمك دو سوپر شارژر مارك روتكس توانسته قدرتی معادل 806 اسب بخار و گشتاور 920 نیوتون متر را از دل آن بیرون بكشد! این قدرت با كمك یك گیربكس 6 سرعته دستی با كلاج دوبل به چرخ‌های عقب می‌رسد تا با كمك لاستیك‌های سرعتی میشلن در 2/3 ثانیه به 96 كیلومتر در ساعت برسد.

به علت استفاده از فیبركربن و كولار در بدنه و شاسی، وزن اتومبیل 118 كیلوگرم است كه برای جلوگیری از به پرواز درآمدن CCX در سرعت‌های بالا زیر اتومبیل كاملا صاف ساخته شده و خروجی‌های خاص هوا در انتهای بدنه باعث فشرده شدن لاستیك‌ها در آسفالت می‌شود.

لاستیك‌های 19 در جلو و 20 در عقب كه بر روی رینگ‌های آلیاژی سوار شده‌اند رابط اتومبیل با جاده هستند و دیسك‌های ترمز 36 سانتیمتری با 6 پیستون در جلو و عقب می‌توانند CCX را از 100 كیلومتر در ساعت در 31 متر به صفر برسانند. از نظر طراحی استایل كلی اتومبیل زیبا و جمع و جور است. تنها ممكن است طرح چراغ‌های جلو مورد پسند همه نباشد.لیست تجهیزات استاندارد و سفارشی CCX بسیار كامل است و در گران‌ترین حالت از 000/600 دلار تجاوز نمی‌كند كه حقیقتا خرید مناسبی است.

--



هرچند قصد داشتیم در این مقاله تنها به اتومبیل‌های در حال تولید بپردازیم اما از كنار این مدل نمی‌توان به راحتی گذشت. اصولا دیدن آرم كرایسلر بر روی یك سوپر اسپرت مانند دیدن مارك بی‌ام‌و بر روی یك كامیون تعجب‌آور است،‌ اما این اتومبیل به معنای واقعی آماده تولید بود و ابدا جنبه نمایشی نداشت.

شاید اگر مباحث بازاریابی و فشارهای مرسدس بنز به‌عنوان شریك (سابق) كرایسلر نبود عنوان سریع‌ترین اتومبیل را می‌شد به این اتومبیل اهدا كرد.كرایسلر یك موتور 6 لیتری 12 سیلندر از محصولات AMG را به كمك 4 سوپر شارژر تا مرز 850 اسب بخار تقویت كرده تا این كرایسلر ظرف 9/2 ثانیه به 100 كیلومتر در ساعت برسد و در نهایت به رقم ادعایی 411 كیلومتر در ساعت دست پیدا كند.

یك گیربكس 7 سرعته ساخت ریكاردو وظیفه انتقال قدرت را برعهده داشت. تركیبی از فولاد، آلومینیم و فیبركربن در شاسی و بدنه باعث شد وزن در محدوده 1310 كیلوگرم باقی بماند. در مورد نامگذاری آن باید گفت ME مخفف Mid _ Engine (موتور وسط) و 4 و 12 تعداد سوپر شارژ و تعداد سیلندرهاست. در مورد این سوپر اسپورت زیبا تنها یك جمله می‌توان گفت: حیف كه تولید نخواهد شد.

--



اگر با شنیدن قدرت موتور ویرون (1001 اسب بخار) دچار شوك شدید بهتر است خود را برای شنیدن قدرت موتور Aero آماده كنید. SSC از موتور 8 سیلندر 6 لیتری جنرال‌موتورز قدرتی معادل 1183 اسب بخار استخراج گرده كه در كنار 1303 نیوتون متر گشتاور به راستی باعث شرمساری ویرون می‌شود.

با اتكا به این قدرت زیاد Aero می‌تواند به حداكثر سرعت تئوری 443 كیلومتر در ساعت دست پیدا كند. البته ركورد رسمی ثبت شده آن 411 كیلومتر در ساعت است كه باز هم از ویرون بیشتر است. این هیولای موتور عقب با داشتن دوهواكش در كناره‌ها به همراه ارتفاع كم بدنه، رینگ‌های بزرگ مشكی رنگ و درهایی كه رو به بالا باز می‌شوند، در اولین معرفی رسمی خود در سال 2006 چشم‌های بسیاری را به خود خیره كرد،‌ نقطه ضعف بزرگ آن طراحی ظاهری است كه در آن همه چیز فدای رسیدن به سرعت بالا شده و از زیبایی و هماهنگی بی‌بهره است.

در داخل اتاق فضای كافی برای 2 سرنشین فراهم شده ضمن آنكه با وجود برخورداری از سیستم راهیاب‌ ماهواره‌ای، ‌پخش صوت و DVD با 10 باند، مانیتور رنگی و... از امكانات كافی برخوردار است. این هیولا از دو جنبه دیگر هم منحصر به فردتر از ویرون است. قیمت و تعداد تولید از این اتومبیل تنها 24 دستگاه ساخته خواهد شد كه با رقمی نزدیك به 3/4 میلیون دلار فروخته خواهند شد.

قیمتی كه حتی بسیاری از ثروتمندان را هم به فكر وادار می‌كند زیرا با این رقم می‌توانند 27 دستگاه بوگاتی ویرون خریداری كنند.

البته ویرون از بعضی جنبه‌ها به این تازه‌وارد برتری دارد. اول تكنولوژی به كار رفته در ویرون است كه حاصل هزاران نفر ساعت كار مهندسین فولكس واگن است كه قابل قیاس با توان شركتی همانند SSC نیست و به علاوه Aero از اصالت و پرستیژ ماركی مانند بوگاتی بی‌بهره است. بوگاتی چند دهه به تولید اتومبیل‌های ممتاز پرداخته و سابقه تولید مدل‌های به یاد ماندنی مانند بوگاتی آتلانتیك تیپ 57 را دارد.

در نهایت شتاب Aero نیز 2/0 ثانیه بیشتر از ویرون است تا خریداران بوگاتی ویرون چندان هم از خرید خود ناراضی نباشند،‌ در نهایت خرید این هیولا كاری معقول نیست و خریداران آن بیشتر به دنبال به رخ كشیدن ثروت خود هستند و الا در كشوری مانند آمریكا كه سرعت 200 كیلومتر در ساعت شما را مستقیم به زندان می‌فرستد خرید Aero هیچ توجیهی ندارد.

--

منبع: پرشین آی تی

MILAD بازدید : 24 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

دختری در چین زندگی می كرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمیدانست که آینده اش چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از امتحانات مدرسه ، دوست این دختر به وی خبر داد كه به سوالات امتحانی دست یافته است . در حقیقت ، دختر می توانست برای شركت در امتحان از همین ورقه استفاده كند . دختر کلیه پاسخ های ورقه را كه در دست داشت حفظ كرد . با توجه به ضعف درسی وی گمان بر این بود كه او در این امتحانات از نمره 100 فقط 30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد. این مساله باعث شد كه دانش آموزان دچار تردید شوند كه مبادا دختر در امتحان تقلب كرده است . با وجود این اتفاق معلم دختر را ستایش و تشویق و ابراز اطمینان کرد که وی از آن به بعد موفقیت های بیشتری به دست خواهد آورد . دختر نیز كه هیجان زده شده بود ، شروع به گریه كرد . او از سخنان معلم بی نهایت خوشحال شده بود و دریافته بود كه اگر خوب درس بخواند ، افتخارات بیشتری كسب خواهد کرد . از آن به بعد ، دختر برای آنکه ثابت کند تلقب نکرده است و برای اینكه معلمش را نا امید نکند ، با جدیت درس می خواند و از لذت درس خواندن را احساس می كرد . چند سال بعد ، او در یكی از دانشگاه های معروف پکن پذیرفته شد . در واقع بدون آن ورقه امتحان سرنوشت دختر این گونه تغییر نمی كرد و آینده خوبی در انتظار وی نبود . اما همان اتفاق فرصتی برای دختر فراهم آورد و مسیر زندگی وی را متحول كرد . بعد از سالها ، دختر به مدرسه باز گشت و برای معلم خود حقیقت را فاش كرد . معلم که دیگر سالمند شده بود ، گفت : عزیزم ، آن زمان می دانستم که تو تلقب کرده ای . زیرا توانایی های تو را می شناختم و می دانستم كه تو نمی توانی نمره 98 بگیری . اما فکر کردم که امکان دارد تو با استفاده از این فرصت بیشتر کوشش کنی . بدین سبب ، تو را تشویق کردم و نسبت به تو اطمینان داشتم . دختر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد . وی می دانست که در لحظه کلیدی حیات وی ، معلم او را تشویق کرده و همین مساله راه زندگی وی را تغییر داده است. بله دوستان ، در واقع ، در حیات ما اتفاقات و فرصت های زیادی رخ داده و بوجود می آید . لذا نباید به این آسانی این فرصت ها را از دست داد




MILAD بازدید : 25 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

داستان

روزی شاگردی به استاد خویش گفت: استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟
استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟
شاگرد گفت: بله با کمال میل.
استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم.
شاگرد قبول کرد،استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد.
استاد گفت:خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.مکالمات بین کودکان به این صورت بود:


-الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
-نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی.
-اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل.

استاد ادامه داد: همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند،انسان نیز این گونه است.
او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد.
تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم:

تلاش برای فرار از زندگی...

 

MILAD بازدید : 25 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

شیوانا جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.
زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

<<اى کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردى بودند.>>


شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد....
برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
شیوانا تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
شیوانا این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.

MILAD بازدید : 19 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد. کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند. سنگ زیبای درون چشمه دید، آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.

در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به اوداد. مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت:

آیا آن سنگ را به من می دهی؟

زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد. مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی نگجید. او می دانست که این سنگ آن قدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.

چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد در کوهستان برگشت و تا او را دید به او گفت:

من خیلی فکر کردم تو با این که می دانستی این سنگ چقدر ارزش دارد خیلی راحت آن را به من هدیه کردی. بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت:

من این سنگ را به تو بر می گردانم ولی در عو ض چیز گرانبهای دیگری از تو می خواهم.

به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم!
MILAD بازدید : 26 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سال ۳۶۵ روز است در حالی که:

۱- در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند.

۲- حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوامطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگرباقیمیماند.

۳- در هر روز ۸ ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا”۱۲۲ روز میشود. بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند.

۴- اما سلامتی جسم و روح روزانه ۱ ساعت تفریح را میطلبد که جمعا”۱۵ روز میشود. پس ۱۲۶ در روز باقی میماند.

۵- طبیعتا ”۲ ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل ۳۰ روز میشود. پس ۹۶ روز باقی میماند.

۶- ۱ ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چراکه انسان موجودی اجتماعی است. این خود ۱۵ روز است. پس ۸۱ روز باقی میماند.

۷- روزهای امتحان ۳۵ روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس ۴۶ روز باقی میماند.

۸- تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم ۳۰ روز در سال هستند. پس ۱۶ روز باقی میماند.

۹- در سال شما ۱۰ روز را به بازی میگذرانید. پس ۶ روز باقی میماند.

۱۰- در سال حداقل ۳ روز به بیماری طی میشود و ۳ روز دیگر باقی است .

۱۱- سینما رفتن و سایر امور شخصی هم ۲ روز را در بر میگیرند. پس ۱ روز باقی می ماند.

۱۲- یک روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه می توان در آن روز درس خواند؟

MILAD بازدید : 37 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
دوتا عكس از سلطان فوتبال دنیا امید وارم خوشتون بیاد



نظر یادتون نره

MILAD بازدید : 32 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

تاکنون راجع به رابطه دو چشم خود با یکدیگر فکر کرده اید؟


هیچگاه یکدیگر را نمی بینند.
با هم مژه می زنند.
با هم حرکت میکنند.
با هم اشک میریزند.
با هم می بینند.
با هم می خوابند.
با هم شراکت و ارتباط عمیق حسی دارند.
ولی وقتی یک زن را میبینند یکی چشمک می زند و دیگری نمی زند.
نتیجه میگیریم که زن توانایی قطع هر ارتباطی را دارد.
MILAD بازدید : 29 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
دختر :بله ،شما؟
ناشناس : من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم !!


شماره ناشناس بعدی :


ناشناس : دوست پسر داری؟
دختر : نه نه اصلا
ناشناس : من دوست پسرتم ... واقعا که ...
دختر : عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
ناشناس : خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....!

MILAD بازدید : 29 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
زن همراه دوست پسرش توی تخت بودند که شوهرش وارد خونه شد!
زن به دوست پسرش گفت:
بیا اینجا کنار دیوار وایسا!
بعد با عجله به بدنش اسپری رنگ پاشید و بهش گفت:
از اینجا تکون نخور تا بهت بگم! تو مثلا مجسمه ای!
وقتی شوهر زن وارد اتاق شد پرسید:
این چیه؟
زن: اُه این یه مجسمه است! خانم اسمیت یکی مثل این داشت؛ منم خوشم اومد و یکی واسه خودمون خریدم!
شوهر دیگه چیزی نگفت و هر دو رفتن خوابیدن!
ساعت 2 صبح شوهر از تخت دراومد و رفت آشپزخونه و با یه ساندویچ و یه قوطی آبجو برگشت توی اتاق!
بعد به مجسمه گفت:

بیا اینارو بگیر،بخور.میفهمم چی میکشی!
خود من مجبور شدم دو روز تمام بی حرکت توی خونه ی اسمیت بایستم؛ در حالیکه هیچکس هم چیزی نداد من بخورم ...!
MILAD بازدید : 26 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
سلام خدمت دوستای گل
همون طوری كه خودتون در جریانید
امتحانها داره شروع میشه به همین دلیل ممكنه
كمتر وبلاگ آپ بشه
پس به بزرگی خودتون ببخشید!
MILAD بازدید : 45 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سلام عزیزم، من بابا هستم ... مامانی نزدیک تلفن است؟
نه بابا. او با عمو فرانک طبقه بالا است.
? مکث کوتاه?.... بابا گفت: اما عزیزم تو که عمو فرانک نداری!
- چرا دارم الان هم با مامان طبقه بالا است.
بابا گفت: ببین عزیزم بیا یه بازی کنیم. گوشی را بگذار بعد برو در اتاق خواب را بزن و به مامان بگو بابا خونه است.
- باشه بابایی.
چند دقیقه بعد دختر کوچولو برگشت: بابا همین کاری که گفتی کردم.
- خوب بعدش چی شد؟
- مامان از روی تخت پرید پایین و با جیغ و داد این طرف و اون طرف می دوید که یکدفعه قالیچه از زیر پاش در رفت و از پله ها افتاد پایین. الان هم هیچ تکونی نمیخوره.
- آخ آخ عزیزم ببخشید. عمو فرانک چی شد؟
- عمو فرانک از پنجره پرید تو استخر ... اما یادش رفته بود که تو بخاطر زمستون آب استخر را خالی کرده بودی، محکم خورد کف استخر و اون هم الان تکون نمیخوره.

مکث طولانی.....

بابا پرسید: استخر؟؟ ببینم اونجا شماره 703-597 است؟
- نه.

MILAD بازدید : 32 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

ه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف سرویس قدم می زدند
یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر میشه
غول میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم
منشی می پره جلو و میگه: اول من، اول من!

من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم!
پوووف! منشی ناپدید میشه …
بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: حالا من، حالا من
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم …
پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه
بعد غول به مدیر میگه: حالا نوبت توئه
مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!

نتیجه اخلاقی : همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه !

MILAD بازدید : 26 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

چهار دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند

.

روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به این صورت که سر و روشون رو کثیف و کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند

.

سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یکراست به پیش استاد رفتند

.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند

و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار

.

آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفر از طرف استاد برگزار بشه،

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن

و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند!

استاد عنوان میکنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول میک نند

.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

.

.

.

.

.

.

یک) نام و نام خانوادگی: ۲نمره

دو ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸نمره

الف) لاستیک سمت راست جلو

ب) لاستیک سمت چپ جلو

ج) لاستیک سمت راست عقب

د) لاستیک سمت چپ عقب
MILAD بازدید : 27 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی ۱ میلیون دلار افتتاح کرد. سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند. و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت. قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد. پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد. مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند. تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست؟ آیا به تازگی به شما ارث رسیده است؟ زن در پاسخ گفت خیر، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است، پس انداز کرده ام. پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید!

 مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول؟ زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است. مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد. روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت. پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به در آورد. مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد. > وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد. مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید، با تعجب از پیرزن علت را جویا شد. پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند!

MILAD بازدید : 39 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
تلفن زنگ می خورد :


گفتگوی دو دختر پای تلفن:

سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس
 

گفتگوی دو پسر پای تلفن:

بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر
 

بعد از قطع کردن تلفن :


دخترها:

واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد
 

پسرها:

بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه
MILAD بازدید : 39 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
سكـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند كتـاب در دسـتش وارد واحــد
دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!… خاك بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می كـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می كشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود
ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟ 


MILAD بازدید : 22 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

زندگی
آینه ای شفاف است
تو اگر زشت و یا زیبایی
تو اگر شاد اگر غمگینی
هر چه هستی تو در آینه همان می بینی
شادیت را در یاب
چون گل عشق بتاب
تا در آینه ی هستی، گل هستی باشی...
MILAD بازدید : 42 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

حمید استیلی بعد از خونه نشین شدن :

پسر حمید استیلی : بابا برام توپ میخری ؟
حمید استیلی : نه بچه برو اعصاب ندارم
پسر : نمیخری ؟
حمید استیلی : نه نه نه
پسر حمید استیلی : علیییییییه دایی علیییییییه دایی..
MILAD بازدید : 25 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

یادم می آید وقتی که نوجوان بودم ، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم . جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند . به نظر می رسید پول زیادی نداشتند .
شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند ، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیز پوشیده بودند . بچه ها همگی با ادب بودند . دو تا دو تا پشت پدر و مادرشان ، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند ، صحبت می کردند . مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد .
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند ، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید : « چند عدد بلیط می خواهید ؟ » پدر جواب داد : « لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان . »
متصدی باجه ، قیمت بلیط ها را گفت :
- ۲۰ دلار!

پدر به باجه نزدیک تر شد و به آرامی پرسید : « ببخشید ، گفتید چه قدر ؟ » متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد .
پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند . معلوم بود که مرد پول کافی نداشت . حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد ؟
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت . بعد خم شد ، پول را از زمین برداشت ، به شانه مرد زد و گفت : « ببخشید آقا ، این پول از جیب شما افتاد ! »
مرد که متوجه موضوع شده بود ، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد ، گفت : « متشکرم آقا . »
پدر خانواده مرد شریفی بود ولی در آن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود ، کمک پدرم را قبول کرد . بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند ، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم .

MILAD بازدید : 25 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.

صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.

مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.

گفت : پس به شیراز برو.

او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.

گفت : پس به تبریز برو.

گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.

صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.

مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.

MILAD بازدید : 33 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.

MILAD بازدید : 29 چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.ناگهانیک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی
دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک Qm2در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!! پری چوب جادوییش و چرخوند و.........
اجی مجی لا ترجی
و آقا 92 ساله شد!
(خواهش می کنم نظر بدید.حتی شده یک خط)

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 170
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 34
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 40
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 164
  • بازدید کلی : 7,245