وقتی پولهارا دریافت كرد رو به یكی از مشتریان بانك كرد و پرسید : آیا شما دیدید كه من از این بانك دزدی كنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم
سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا كشت.
او مجددا رو به زوجی كرد كه نزدیك او ایستاده بودند و از آنها پرسید: آیا شما دیدید كه من از این بانك دزدی كنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان ، من ندیدم ؛ اما همسرم دید!
مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست / موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد !
۱- دستمال کاغذی Scott
Concept (مفهوم) : قدرت و ایجاد وجه تمایز
Slogan (شعار تبلیغاتی) : GETS RID OF OIL EFFECTIVELY
Technique (روش و تکنیک) : پیوند با مفاهیم ذهنی ( تصویر ذهنی چلاندن تکه ای لباس بعد از شستن)
حتما بخونین ۵ مطلب خیلی جالب
۱-در سال ۱۹۹۵ موزه لوور پاریس مسابقه ای ترتیب داد تا به شبیه ترین لبخند به لبخند ژوکوند چهل هزار دلار جایزه بدهد. اما از میان هفت هزار و دویست دختر جوان جایزه نصیب هیچ کس نشد.
۲-رسم دست دادن که امروزه به معنی ابراز محبت است به قرون وسطی بر می گردد که این نشانه بی سلاح بودن طرفین بود.
۳-اولین فیلمی که در دنیا بالای یک میلیون دلار فروش کرد تارزان نام داشت که در سال ۱۹۱۸ توسط بورگز ساخته شد.
۴-خانم پام گاردنر انگلیسی شال گردنهایی می بافد به قیمت یک میلیون تومان! علت گرانی این شال گردنها ان است که این خانم از پشم گربه های ایرانی جهت بافتن استفاده می کند!
۵-کوچک ترین پارک عمومی در شهر بلفاست و در سال ۱۹۲۱ توسط بیل مک لی ساخته شد تا همسر نابینایش هر روز در انجا قدم بزند و فکر کند در پارک بزرگی راه می رود این پارک بیست و دو متر
از بچههای کودکستان سوال زیر پرسیده شد:
«اتوبوس شکل زیر به کدام طرف حرکت میکند؟»
به دقت به شکل نگاه کنید.
جواب سوال بالا را میدانید؟
تنها دو جواب وجود دارد: «چپ» یا «راست»
دربارهاش فکر کنید ...
هنوز نمیدانید به کدام طرف حرکت میکند؟
عیب نداره! ما به شما میگوئیم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی از آنها پرسیده شد: «چرا فکر میکنید که اتوبوس به طرف چپ حرکت میکند؟»
جواب همهشان این بود: «چون درب اتوبوس دیده نمیشود.»
خجالت کشیدید، مگه نه؟
عیب نداره! ناراحت نباشید.
من خودم هم جوابش را نمیدونستم
دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسیار قدیمى همدیگر بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او میرفت.
یک روز خسرو گفت:
«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد یا نه.»
بهمن گفت:
«خسروجان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»
چند روز بعد بهمن از دنیا رفت.
یک شب، نیمه هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمکزن را دید که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ....
خسرو گفت: کیه؟
منم، بهمن.
تو بهمن نیستى، بهمن مرده!
باور کن من خود بهمنم..
تو الان کجایی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمیهایمان که مردهاند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که میتوانیم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمیشویم. در حین بازى هم هیچکس آسیب نمیبیند.
خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمیدیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟
بهمن گفت:
مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!
چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه می آید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.
همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه عطار تحقیق کنند اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آیا عطار عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در ادبیات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است؟ باز اگر راجع به خود عطار بود یک حرفی اما عمه عطار؟!!!
خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به وی داده اند؟
مدیر مدرسه پاسخ می دهد : که اصلا موضوع این مسابقه تحقیق در مورد زندگی عمه عطار نبوده بلکه تحقیق در مورد زندگی ائمه اطهار بوده است
.
.
.
.
.
.
.
.
اگر هلو را انتخاب کردید مشخص می شود شما فردی هستید که هلو دوست دارد!
اگر سیب را انتخاب کردید مشخص می شود شما فردی هستید که سیب دوست دارد!
اگر خیار را انتخاب کردید مشخص می شود شما فردی هستید که خیار دوست دارد.
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام...!!!
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....
پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم
وی ۱۱سال داشت که پزشکان تشخیص دادند دچار کمبود هورمون رشد است.باشگاه ریور پلاته علاقه خود را برای به خدمت گرفتن مسی نشان داد اما آنها پول کافی برای خرج معالجه وی نداشتند. کارلوس ریساچ مدیر ورزشی باشگاه بارسلونا اسپانیا، از استعداد بیظیر مسی آگاه شد. ریساچ پس از تماشای بازی وی به نمایندگی از باشگاه بارسلونا با مسی قراردادی امضا کرد.آنها پیشنهاد کردند تمام مخارج پزشکی لیونل را قبول میکنند به شرطی که وی برای شروع زندگی جدید به اسپانیا نقل مکان کند. خانواده مسی نیز به همراه این بازیکن جوان به اروپا منتقل شدند و لیونل کارش را در تیم جوانان بارسلونا آغاز کرد.
جانشین به زودی توانست در ترکیب تیم دوم بارسلونا جایگاه ثابتی به دست آورد. در آن فصل وی رکورد جالبی برجای گذاشت. میانگین بیش از یک گل در هر بازی. مسی در آن فصل توانست در ۳۰ بازی ۳۷ گل به ثمر برساند. لیونل مسی در اکتبر ۲۰۰۴ توانست اولین بازی رسمیاش را برای بارسلونا برابر اسپانیول انجام دهد. با این بازی وی عنوان سومین بازیکن جوان تاریخ باشگاه بارسلونا را به خود اختصاص داد.
زمانی که در تاریخ ۱می ۲۰۰۵ مسی توانست اولین گل رسمیاش را برای بارسا در مقابل تیم الباسته بالومپایه به ثمر برساند تنها ۱۷ سال و ۱۰ ماه و ۷ روز سن داشت. وی با این گل توانست خود را به عنوان جوانترین گلزن بارسلونا در لا لیگا مطرح کند.به مسی این شانس را دادند تا بتواند به عضویت تیم ملی اسپانیا دربیاید اما وی این پیشنهاد را رد کرد. درژوئن سال ۲۰۰۴ مسی در بازی دوستانه بین دو تیم فوتبال زیر ۲۰سالههایآرژانتین و پاراگوئه به میدان رفت.در ژوئن ۲۰۰۵ توانست همراه با تیم زیر ۲۰ سالههای آرژانتین به مقام قهرمانی مسابقات جام جهانی جوانان دست یابد.لیونل با زدن ۶ گل کفش طلایی مسابقات و توپ طلایی بهترین بازیکن تورنمنت را نیز تصاحب کرد. با وجود این که لیونل بسیار جوان بود همیشه وی را با دیگو مارادونا مقایسه میکردند.
در تاریخ ۲۷ ژوئن باشگاه بارسلونا قرارداد جدیدی با مسی تا سال ۲۰۱۰ منعقد کرد. در این قرارداد یک ماده وجود دارد که در آن آمده است هر تیمی میتواند با پرداخت مبلغ ۱۵۰ میلیون یورو، مسی را به خدمت بگیرد. این مبلغ ۳۰ میلیون یورو بیشتر از مبلغ فروش رونالدینیو است.در سال ۲۰۰۵ خوزه پکرمن، لیونل مسی را به تیم ملی بزرگسالان آرژانتین دعوت کرد. وی اولین بازیاش را برابر مجارستان انجام داد. مسی در دقیقه ۶۳ وارد میدان شد اما به فاصله ۴۰ ثانیه از زمین مسابقه اخراج شد. پس از این مسابقه، مسی اولین بازی واقعی خود را برای تیم ملی آرژانتین برابر پاراگوئه انجام داد.
وی اولین بازی خود را در جام باشگاههای اروپا در تاریخ ۲۷ سپتامبر و در برابر اودینسه انجام دهد. در دسامبر همان سال روزنامه ایتالیایی توتو اسپورت جایزه پسر طلایی ۲۰۰۵ را که به بهترین بازیکن زیر ۲۱ سال اروپا داده میشود، به لیونل مسی داد. جانشین توانست بالاتر از وین رونی، لوکاس پودولسکی و کریستیانو رونالدو قرار بگیرد.مصدومیت شدید باعث شد مسی بهمدت دوماه از کلیه فعالیتهای ورزشی دور بماند. بهخاطر این مصدومیت حضور وی در جام جهانی ۲۰۰۶ در هالهای از ابهام فرورفت. با این وجود نام لیونل مسی را به عنوان بازیکن تیمملی آرژانتین برای حضور در جام جهانی تحویل مقامات برگزاری مسابقات دادند. مسی پس از روماریو (فصل ۹۳-۹۴) اولین بازیکن بارسلونا بود که توانست در معروفترین دربی اسپانیا هت تریک کند.
در این فصل مسی گلی به ثمر رساند که همگان دوباره وی را با مارادونا مقایسه کردند. جانشین همانند مارادونا در بازی با انگلستان توپ را دریافت کرد، ۶۲ متر با توپ حرکت کرده ۶ نفر از بازیکنان حــریــف را پـشــت ســر گــذاشــت و دروازه خـتافه را گـشود. تمامکارشناسان ورزشی جهان این گل را مشابه گل قرن مارادونا دانسته و پس از این گل، مطبوعات اسپانیا به وی لقب "مسیدونا" دادند.لیونل مسی در فصل ۲۰۰۷ -۲۰۰۸ توانست در یک هفته ۵ گل به ثمر برساند تا تیم بارسا به صدر جدول ردهبندی صعود کرده و خودش نیز یک شروع رویایی را تجربه کند. فرانتس بکن بائر و یوهان کرایف ستارگان سابق جهان فوتبال، از لئو به عنوان بهترین بازیکن جهان نام بردهاند.
ساعت هشت شب مرد از خواب بیدار شد، به سرعت مشغول پوشیدن لباس شد و در همین حال از معشوقه اش خواست تا کفشهایش را بیرون ببرد و روی چمنهای باغچه بمالد تا کثیف به نظر برسد.
بعد از پوشیدن کفشها به سرعت راهی خانه شد.
در خانه همسرش باعصبانیت فریاد زد: تا حالا کجا بودی؟
مرد پاسخ داد: من نمی توانم به تو دروغ بگویم، من با منشیم رابطه دارم و ما تمام بعد از ظهر را باهم بودیم !!!
زن به کفشهای او نگاه کرد و گفت: دروغگوی پست فطرت من میدانم که تو تمام بعد از ظهر را مشغول بازی گلف بودی.
- صفحات هموار زمینی، این سیاره را محل مناسبی ساخته
زمین یگانه سیاره دارای صفحه هموار در منظومه شمسی است. پوسته یا قشر بیرونی زمین به مناطق مختلف بنام صفحه های هموار زمین ساختی تقسیم شده اند. این مناطق بر فراز ماگما یا خمیر مواد معدنی داخلی زمین شناور بوده و می توانند برخلاف هم حرکت کنند. هر گاه دو صفحه با هم برخورد کنند، امکان دارد یک صفحه زیر صفحه دیگر برود. این پروسه بسیار مهم است. زمانیکه گیاه های میکروسکوپی در آبها می میرند به عمق ابحار سقوط می کنند. طی مدت بسیار طولانی، بقایای این نوع حیات که سرشار از کاربن شده اند، دوباره به قسمت داخلی زمین می روند و بازسازی می شوند. این گیاهان کاربن را از اتموسفیر زمین تخلیه می کنند و در نتیجه ما را در برابر اثرات گلخانه ای نجات می دهند و مانع آنچه که در زهره اتفاق افتاده، می گردند.
بدون صفحه های هموار زمینی، هیچ راهی برای بازسازی کاربن وجود نداشته و در نتیجه زمین بیش از حد داغ می گردد.
- زمین تقریبأ یک کره یا گوی است
شکل زمین را می توان بصورت کره ای که در قطبین پهن شده تصور نمود. در واقع یک گوی است، اما گردش زمین باعث می گردد تا در استوا متورم شود. بدین معنی است که اندازه گیری از قطب تا قطب دیگر حدود ۴۳ کیلیومتر کمتر از قطر زمین در استوای آن می باشد.
با اینکه بلندترین کوه روی زمین البرز، اما دورترین کوه از مرکز زمین کوه چیمبورازو در اکوادور می باشد.
- زمین اکثرأ از آهن، اکسیژن و سیلیکون ترکیب شده
اگر بتوانیم زمین را به ستون های جداگانه مواد معدنی تقسیم کنیم در آنصورت ۳۲٫۱ درصد آهن، ۳۰٫۱ درصد اکسیژن، ۱۵٫۱ درصد سیلیکون و ۱۳٫۹ درصد مگنیزیم می باشد. طبعأ اکثر این مقدار آهن در هسته زمین قرار دارد. اگر بتوانید به زیر زمین بروید و هسته آن را بررسی کنید، می بینید که ۸۸ درصد از آهن تشکیل شده است.
۴۷ درصد پوسته یا قشر زمین را اکسیژن تشکیل داده.
- ۷۰ درصد سطح زمین را آب پوشانیده
وقتیکه فضا نوردان برای اولین بار به فضا رفتند و با چشم سر به زمین دیدند، آن را سیاره آبی ( آبی رنگ) نامیدند و این جای تعجب نیست. زیرا ۷۰ درصد سیاره ما را اقیانوس ها پوشانیده و ۳۰ درصد باقیمانده آن زمین خشک و سفت است که بالاتر از سطح بحر قرار دارد.
- اتموسفیر زمین تا ۱۰ هزار کیلومتر گسترده است.
اولین ۵۰ کیلومتر یا اندکی بیشتر اتموسفیر بسیار غلیظ و متراکم است، اما کل اتموسفیر تا ۱۰ هزار کیلومتر بر سطح زمین امتداد دارد. خارجی ترین لایه اتموسفیر را، جو خارجی (exosphere) می نامند که در ارتفاع ۵۰۰ کیلومتر از زمین آغاز می شود. چنانچه گفته شد این پوشش تا ۱۰ هزار کیلومتر بالا می رود و در آن قسمت، ذرات یا عناصر آزاد و خودگردان می توانند از کشش یا گرانش جاذبه ای زمین فرار کنند و توسط باد های خورشیدی پراکنده شوند.
اما این قسمت بالائی به شدت رقیق و نازک است. قسمت عمده اتموسفیر زمین پائین نزدیک زمین قرار دارد. در واقع، ۷۵ درصد اتموسفیر زمین در ۱۱ کیلومتر اول بالای سطح زمین می باشد.
- هسته مذاب آهنی زمین یک میدان مقناطیسی ایجاد می کند
زمین شبیه یک مقناطیس بزرگ است که در بالا و پائین و در واقع نزدیک به قطب های جغرافیایی دارای قطب های مقناطیسی می باشد. این میدان مقناطیسی از سطح زمین تا هزاران کلیومتر به دور امتداد یافته و منطقه ای را ایجاد کرده که بنام مقناطیس کره ( مگنتوسفر) یاد می شود. ما باید مدیون مقناطیس کره باشیم، زیرا در نبود آن ذرات باد های خورشیدی با زمین برخورد نموده و سطح آن را در معرض مقدار زیاد تشعشعات یا تابش های خورشیدی قرار می دهد. اما مقناطیس کره باد های خورشیدی را به دور زمین هدایت نموده و ما را در برابر آسیب آن محافظت می کند.
دانشمندان فکر می کنند که میدان مقناطیسی توسط هسته بیرونی مذاب زمین؛ جائیکه گرما، باعث ایجاد حرکت انتقالی گرمای ذرات هدایت شده می گردد. این امر باعث ایجاد جریان های الکتریکی می گردد که میدان مقناطیسی را بوجود می آورد.
- گردش زمین بدور محورش ۲۴ ساعت زمان نمی برد
در واقع ۲۳ ساعت و ۵۶ دقیقه و ۴ ثانیه است. این مدت زمانی است که زمین یکبار بدور محور اش می چرخد و اخترشناسان آن را یک روز نجومی می نامند. پس حالا متوجه شدید که یک روز ۴ دقیقه کمتر از مدتی است که قبلأ فکر می کردید. شما فکر می کنید که این زمان با گذشت هر روز زیاد می شود و طی چند ماه روز شاید شب گردد و شب روز گردد.
اما به یاد داشته باشید که زمین بدور خورشید می گردد. هر روز، خورشید در مقایسه با ستار های دیگر حدود ۱ درجه ( به اندازه ماه در آسمان) حرکت می کند. حالا، اگر شما این گردش کوچک خورشید را که بخاطر گردش زمین بدور آن متوجه می شویم نیز اضافه کنید در آنصورت با گردش زمین بدور محور اش ۲۴ ساعت کامل را بدست می آورید.
- یک سال زمینی ۳۶۵ روز نیست
در واقع ۳۶۵٫۲۵۶۴ روز است. این بار اضافه شد. ۰٫۲۵۶۴ روز، نیاز برای سال کبیسه را تکمیل می کند. به همین خاطر است که حالا در گاهنامه میلادی هر سال با عدد ۴ مانند ۲۰۰۴، ۲۰۰۸ و غیره قابل تقسیم است و تا اینکه بین ۱۰۰ (۱۹۰۰، ۲۱۰۰ و غیره) قابل تقسیم باشد… و چنین ادامه خواهد داشت تا زمانیکه بین ۴۰۰، (۱۶۰۰، ۲۰۰ و غیره) قابل تقسیم گردد.
- زمین تنها یک قمر و دو سیاره هم مدار مدارد
چنانچه میدانید، زمین یک قمر (ماه) دارد. اما آیا میدانید که دو سیارک دیگر در یک مدار مشترک به دور زمین قفل شده اند؟ این سیارک ها بنام ۳۷۵۳ کرویتین و ۲۰۰۲۲۹AA یاد می شوند. در مورد ماه زیاد توضیح نمی دهم، زیرا مطمئن ام که همه شما آن را به خوبی شناخته اید.
اما سیارک ۳۷۵۳ کرویتین که قطر آن ۵ کیلومتر است بنام قمر یا ماه دوم زمین یاد می شود. در واقع بدور زمین نمی گردد، بلکه یک مدار هماهنگ شده با زمین دارد. این قمر دارای یک مداری است که گویا زمین را در مدار اش دنبال می کند، اما در حقیقت در یک مسیر جداگانه بدور خورشد، مدار خودش را طی می کند.
سیارک ۲۰۰۲۲۹AA فقط ۶۰ متر قطر دارد و مدار آن بدور زمین شبیه نعل اسب است که هر ۹۵ سال آن را به زمین نزدیک تر می سازد. طی حدود ۶۰۰ سال، بنظر میرسد که زمین را در مداری شبیه مدار یک ماهواره دور بزند. دانشمندان پیشنهاد می کنند که این سیارک می تواند یک هدف خوب برای یک مأموریت اکتشافی فضایی باشد.
- زمین تنها سیاره ای است که در آن حیات وجود دارد
ما وجود آب را در گذشته های مریخ و ذرات لازم برای ایجاد حیات را در تیتان قمر زحل کشف نمودیم. ما می توانیم آمونیو اسید ها را در یک سحابی در اعماق فضا ببینیم، اما زمین یگانه جای است که حیات در آن کشف شده است.
اما اگر در سیارات دیگر هم حیات وجود داشته باشد، دانشمندان در حال آزمایشاتی اند تا ما را در یافتن این حیات کمک کند. یک مدارگرد دیگر بنام آزمایشگاه علمی مریخ، طی چند سال آینده به سوی این سیاره می رود و با تجربیاتی مجهز می باشد که می تواند حیات را در خاک این سیاره کشف کند. آنتن های بزرگ رادیویی با بررسی ستاره های دور دست، سعی می کنند تا انواع سیگنال های حیات هوشمندی را که از فضای میان ستاره ای عبور کند، بشنوند. و حالا تلسکوپ های فضایی مانند مأموریت داروین ایسا (سازمان فضایی اروپا) چنان قوی اند که می توانند حضور حیات را در دنیا های دیگر حس کنند.
اما فعلأ همه میدانیم که زمین یگانه جای است که حیات در آن وجود دارد و این خود یک واقعیت جالب است.
امیدوارم از ده واقعیت جالب در مورد زمین لذت برده باشید.
نظر یادتون نرهروزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند.
انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
همه پنهان شدند الا نیوتون ...
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.
انیشتین شمرد 97, 98, 99..100…
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.
انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سک سک)
نیوتون بیرون( سک سک)
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!!
... تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست ...
. . . . . . . . . . نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ...
که من رو،نیوتون بر متر مربع میکنه .........
و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد
بنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سک سک) !!!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،
زیرا با وجود این که پستاندار عظیمالجثهاى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مىپرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت
مزدا 323 قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :" بفرمایید؟" . مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت : " خوشحال میشم تا جایی برسونمتون". دختر جوان گفت : "صادقیه میرما". پسر جوان بی درنگ سرش را به نشانه تائید تکان داد و پاسخ داد : " حتماً، بفرمایید بالا ". دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلی عقب را برای نشستن انتخاب کرد .چند لحظه ای از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالی که روسری کوچک و قرمز خود را عقب و جلو می کشید و موهای سرازیر شده در کنار صورتش را نظم می داد ،گفت :" توی ماشینت چیزی برای گوش کردن نیست "
- البته .
پسر جوان ،سپس پخش خودرو را روشن کرد . صدای ترانه ای انگلیسی زبان به گوش رسید . از آینه به دختر جوان نگاهی انداخت و با همان لبخند ظریفش که از ابتدا بر لب داشت گفت :"کریس دبرگ هست ، حالا خوشتون نمیاد عوضش کنم ". دخترک با شنیدن حرف پسرجوان ،خنده تمسخر آمیزی سر داد .
- ها ها ها ، این که اریک کلاپتون . نمیشنوی مگه ، انگلیسی می خونه . اصلا کجاش شبیه کریس دبرگ!
- اِه ، من تا الان فکر می کردم کریس دبرگ . مثل اینکه خیلی خوب اینا رو می شناسید ها .
دخترک ، قیافه ای به خود گرفت و ادامه داد: " اِی ، کمی "
- پس کسی طرف حسابمه که خیلی موسیقی حالیشه . من موسیقی رو خیلی دوست دارم ، اما الان اونقدر مشغله ذهنی دارم که حال و حوصله موسیقی کار کردن رو ازم گرفته .
دخترک لبخندی زیرکانه زد و با لحنی کش دار گفت:" ای بابا، بسوزه پدر عاشقی . چی شده ، راضی نمیشه ؟"
- نه بابا، من تا حالا عاشق نشده ام . البته کسی رو پیدا نکرده ام که عاشقش بشم ، و اگرنه اگه مورد خوبی پیش بیاد ، از عاشقی هم بدم نمیاد . اصل قضیه اینه که، قبل از اینکه با ماشین بزنم بیرون و در خدمت شما باشم ، توی خونه با بابام دعوام شد .
- آخی ، سرچی؟ لابد پول بهت نمی ده
- نه ، تنها چیزی که میده پول . مشکل اینجاست که فردا دارم می رم بروکسل، اونوقت این آقا گیر داده بمون توی شرکت کار داریم .
با گفتن این جملات توسط پسر جوان ، دخترک، با اینکه سعی می کرد به چهره اش هویدا نشود ، اما کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحنی کنجکاوانه پرسید: " اِه، بروکسل چی کار داری؟ "
- دایی ام چند سالی هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، می خواستم برم اونجا یه استراحتی بکنم؟
دخترک بادی به غبغب انداخت و سریع پاسخ داد:
- اتفاقا من هم یک هفته پیش از اسپانیا برگشتم.
- اِه، شما هم اونجا فامیل دارید؟ کدوم شهر.
- فامیل که نداریم ، برای تفریح رفته بودم ونیز.
پسر جوان نیشخندی زد و گفت : اصلا ولش کن بابا ، اسم قشنگتون چیه؟
- من دایانا هستم. اسم تو چیه، چند سالته؟ چه کاره ای؟
- چه خبره؟ یکی یکی بپرسید، این جوری آدم هول میشه ... اولاً این که اسم خیلی قشنگی دارید ، یکی از اون معدود اسم هایی که من عاشقشونم . اسم خودم سهیل ، 25 سالمه و پیش بابام که کارگذار بورس کار می کنم . خوب حالا شما
دخترک با شنیدن این حرفهای سهیل ، چهره اش گلگون شد و به تشویش افتاد .
- من که گفتم ، اسمم دایاناست . 23 سالمه و کار هم نمی کنم . خونمون سمت الهیه است و الان هم محض تفریح دارم می رم صادقیه . تا حالا بوتیک های اونجا نرفته ام . با یکی از دوستام اونجا قرار گذاشته ام تا بوتیک هاش رو ببینیم و اگه چیز قشنگی هم بود بخریم .
- همین چیزایی هم که الان پوشیده اید خیلی قشنگه ها.
دایانا ، گره کوچک روسریش را باز کرد و بار دیگر گره کرد . سپس گفت:
- اِی ، بد نیست . اما دیگه یک ماهی هست که خریدمشون . خیلی قدیمی شده اند ... . ولش کن ، اصلا از خودت بگو ، گفتی موسیقی کار نکرده ای و دوست داری کار کنی ، آره؟
- چرا ، تا چند سال پیش یه مدتی پیانو کار می کردم.
دخترک ، سعی می کرد دلبرانه سخن وری کند ، اما ناگهان به جوشش افتاد ، طوری که منقطع صحبت می کرد و کلمات را دستپاچه بیان می کرد.
-ای وای، من عاشق پیانو ام . خیلی دوست دارم پیانو کار کنم ، یعنی یه مدتی هست که کلاسش رو می رم ، اما هنوز خیلی بلد نیستم . ... اصلا اینجوری نمیشه، نگه دار بیام جلو بشینم راحت تر حرف بزنیم .
سهیل ، بی ردنگ خودرو را متوقف کرد . دایانا هم سریع پیاده شد و به صندلی جلو رفت .
-دایانا خانوم ، داریم می رسیما .
- دایانا خانوم کیه؟ دایانا ... . ولش کن ، فعلا عجله ندارم . بهتره چند دقیقه دیگه هم با هم باشیم . آخه من تازه تو رو پیدا کرده ام . تو که مخالفتی نداری ؟
- نه ، من که اومده بودم حالی عوض کنم . حالا هم کی بهتر از تو که حالم رو عوض کنه . فقط باید عرض کنم که الان ساعت نه و نیمه ، حواست باشه که دیرت نشه .
دخترک با شنیدن صحبت های سهیل، وقتی متوجه ساعت شد، چهره اش رنجور شد و در حالی که لب خود رابا اضطراب می گزید ، گفت:
-آره راست میگی ... پس حداقل یه چند دقیقه ای ماشینت رو دور فلکه نگه دار ، باهات کار دارم .
سهیل ، با قبول کردن حرفهای دایانا ، حوالی میدان که رسید ، خودرو را متوقف کرد . روی خود را به دخترک کرد و کمرش را به در تکیه داد . عینک دودی را از چشمانش برداشت .چهره ای نسبتا گیرا داشت . ته ریشی به صورتش بود و موهایی ژولیده داشت که تا گوشش را می پوشانید . پخش خودرو را خاموش کرد و سپس با همان لبخندی که بر لب داشت گفت :
- بفرمایید.
دیگر کاملا از ظاهر و طرز صحبت دخترک می شد پی به هیجانش برد.
- موبایلت ... شماره موبایلت رو بده، البته اگه ممکنه .
پسر جوان لحظه ای فکر کرد و سپس گوشی همراه خود را از روی داشبورد- پشت فرمان برداشت . آن را به سمت دایانا دراز کرد.
- بگیر ، زنگ بزن گوشی خودت که هم شماره تو روی موبایلم ثبت بشه و هم شماره من روی موبایل تو بیفته . فقط صبر کن روشنش کنم ... اونقدر اعصابم خورد بود که گوشی رو خاموش کردم .
دایانا ، به محض دیدن گوشی گران قیمت سهیل به وجد آمد . اما سریع شوق خود را کتمان کرد و فقط به گفتن"کوشی خوبی داری ها" قناعت کرد .
- قابلت رو نداره . اتفاقا باید عوضش کنم ، خیلی یوغره.
- خوب ، ممنون . فقط بگو کی می تونیم همدیگه رو دوباره ببینیم .
- ببینم چی میشه . اگه فردا برم بروکسل که هیچ، اما اگه تهران بودم یه کاریش می کنم . اصلا بهم زنگ بزن .
- باشه ... پس من می رم .فعلا خداحافظ .
- خوشحال شدم،...خداحافظ . ... زنگ یادت نره .
دختر جوان ، درحالی که احساس مسرت می کرد ، با گامهایی لرزان (از شوق) از خودرو خارج شد . هر چند قدمی که بر می داشت ،سرش را برمی گرداند و مزدا را نگاه می کرد و دستی برای سهیل تکان می داد . پس از دور شدن دایانا ، سهیل از داخل خودرو پیاده شد و طوری که دایانا متوجه نمی شد، او را تعقیب کرد . حوالی همان میدان بود که دایانا روی صندلی های یک ایستگاه اتوبوس نشست . سهیل ، گوشه ای لابلای جمعیت در حال گذر ، خود را پنهان کرده بود و دایانا را نظاره می کرد . دایانا دستش را به ساق شلوار خود انداخت و تایی که از داخل داده بود را باز کرد . شلواردیگر کوتاه نبود . از داخل کیفی که بر روی دوشش بود مقنعه ای بیرون آورد و در لحظه ای کوتاه آنرا سر کرد و از زیر مقنعه ، تکه پارچه ای که بر سرش بود ، بیرون کشید . از داخل همان کیف ، آینه کوچکی خارج کرد و با یک دستمال کوچک ، از آرایش غلیظی که روی صورتش بود کاست . موهای خرمایی رنگش را که روی صورتش سرازیر شده بود ، داخل مقنعه کرد و با آمدن اولین اتوبوس ، از محل خارج شد . سهیل در طول دیدن این صحنه ها ، همچنان لبخند بر لب داشت . با رفتن دایانا، سهیل به سمت مزدا حرکت کرد . به خودرو که نزدیک می شد زنگ موبایلی که همراهش بود ، به صدا در آمد. سهیل بلافاصله پاسخ داد:
- بله؟
صدای خواهش های پسر جوانی از آنسوی گوشی آمد .
- سلام ، آقا هر چی می خوایی از تو ماشین بردار ، فقط ماشین رو سالم بهم تحویل بده . تو رو خدا ، بگو کجاست بیام ببرم ...
- خوب بابا ، چه خبرته . تا تو باشی و در ماشینت رو برای آب هویج گرفتن باز نزاری ... ببینم به پلیس هم زنگ زدی ؟
- نه ، به جون شما نه ، فقط تو رو خدا ماشین رو بده .
- جون من قسم نخور ، من که می دونم زنگ زده ای ...ولی عیبی نداره ، آدرس می دم بیا ... فقط یه چیزی ، این یارویی که سی دیش توی ماشینت بود کی بود؟
- کی ؟ اون خارجیه ؟ ... استینگ بود ، استینگ .
- هه هه ... یه چیز دیگه هم می پرسم و بعدش آدرس رو می دم ؛ ونیز توی اسپانیاست ؟
- ونیز؟ نه بابا، ونیز که توی ایتالیاست ... آقا داری مسخره ام می کنی ، آدرس رو بده دیگه ...
- نه ، داشتم جدول حل می کردم . مزدای قرمزت ، ضلع جنوبی صادقیه پارک شده . گوشیت رو می زارم توی ماشین ، ماشین رو هم می بندم و سوییچ رو می اندازم توی سطل آشغالی که کنار ماشینته . راستی یه دایانا خانوم هم بهت زنگ می زنه ، یه دختر خوشگل،... برو حالش رو ببر ، برات مخ هم زدم ،... خداحافظ!!!
١- دوچرخه ها حامله نمیشن۲- شما هر موقع از ماه می تونین با دوچرخه تون سواری کنین۳- دوچرخه ها پدر و مادر ندارن۴- دوچرخه ها نمی نالند ، مگه اینکه واقعا“ یه مشکلی وجود داشته باشه۵- شما می تونین دوچرخه تون رو با دوستاتون شریک بشین۶- دوچرخه ها اهمیت نمیدن که شما سوار چند تا دوچرخه ء دیگه شدین۷- موقع سواری ، شما و دوچرخه تون می تونین هر دو در یک زمان به پایان کار برسین۸- دوچرخه ها اهمیت نمیدن که شما به دوچرخه های دیگه زل بزنین۹- شما هیچوقت نمی شنوین که: “مژده! شما دارین صاحب یه دوچرخه ء کوچیک میشین“۱۰- اگه دوچرخه تون مشکلی برای سواری پیدا کنه می تونین تعمیرش کنین۱۱- دوچرخه ها اهمیت نمیدن که شما مجله ء دوچرخه بخرین۱۲- اگه دوچرخه تون شل باشه می تونین سفتش کنین۱۳- اگه دوچرخه تون ردیف نباشه مجبور نیستین با بحث و گفتگو سیاست به خرج بدین۱۴- شما به کسی که روی دوچرخه تون کار می کنه احساس حسادت نمی کنین۱۵- اگه حرف بدی به دوچرخه تون بزنین مجبور نیستین برای سواری بعدی ، کلی عذرخواهی کنین!
۱۶- شما تا هر موقعی که دلتون می خواد می تونین روی دوچرخه تون سواری کنین ، بدون اینکه جراحتی برداره۱۷- شما می تونین هر موقعی که می خواین سواری رو متوقف کنین ، بدون اینکه دوچرخه تون دیوونه بشه۱۸- دوچرخه ها بهتون توهین نمی کنن اگه سوارکار خوبی نباشین!۱۹- دوچرخه ء شما نمی خواد با بقیه ء دوچرخه ها بره بیرون!۲۰- دوچرخه ها اهمیتی نمیدن اگه شما دیر به پایان برسین۲۱- شما مجبور نیستین قبل و بعد از سواری برین حمام۲۲- اگه دوچرخه تون قشنگ به نظر نمی رسه می تونین رنگش کنین یا قطعاتش رو عوض کنین۲۳- شما می تونین اولین باری که دوچرخه رو می بینین باهاش سواری کنین ، بدون اینکه مجبور باشین برای شام ببرینش بیرون یا ببرینش سینما یا ۲۴- تنها وسیله ء محافظتی که موقع سواری با دوچرخه مجبورین بپوشین ، یه کلاهه۲۵- توی مهمونی ها راحت می تونین تعریف کنین که چه سواری خوبی با دوچرخه تون داشتین!
خصوصیات بچه مثبت +
بچه مثبت قد متوسطی دارد با چشم های قهوه ای در مواردی چشم روشن هم دیده شده
است بچه مثبت فرق باز نمی کند .ژل نمی زند هیچ وقت مدل تیفوسی وتن تنی و... را رو
کله اش امتحان نکرده است
موهایش را به یک طرف سرش شانه می کند ومی خوابد بچه مثبت پیراهن پارچه ای ساده
می پوشد گاهی چارخانه وراه راه گاهی وقت ها که غلظت الاینده خلافش بالا بزند استین
کوتاه هم می پوشد گاهی کتان ودر موارد بسیار معدودی شلوار جین او تا حالا شلوار هفت هشت جیب نپوشیده
است کفشهای بچه مثبت از همین کفشهای چرمی مردانه است گاهی هم کفش ورزشی
می پوشد اما نه در رنگ های عجیب وغریب کمربند می بندد وساعت چرمی بچه مثبت کتاب می خواند هفته ای یکی دوتا هم نشریه می خردگاهی وقت ها شعر می گوید یا داستان می نویسد بچه مثبت خلاف نیست پایش را از محله بیرون نمی گذارد
پاتوقش نه زیر چراغ برق است نه سالن بدنسازی نه کافی نت خیلی که دست از پا خطا
کند می رود کتابخانه یا ویدئو کلوپ بچه مثبت گاهی عاشق می شود از همان اول هم به
فکر ازدواج است بلد نیست نامه عاشقانه بنویسدبنابراین از شعر زیاد استفاده می کند معدل بچه مثبت الف است وجزو ه هایش مرتب وهمیشه توی کلاسردیف اول می نشیند بچه مثبت فکر می کند دودره یعنی اتاقی که دوتا در داشته باشد.
لطفا سیگار بکشید!!!!
اندر فواید سیگار کشیدن !!!
مثلثبرمودا محلی است وهمانگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریاناپدید شدهاند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شدهاند، بدوناینکه حتی یک جسد یا قطعه پارهای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، بهجا مانده باشد.
● موقعیت مثلث برمودا
مثلث برمودا واقعا یک مثلثنیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایرهای بزرگ) دارد که درروی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آننزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و ازپورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسوعبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غربمثلث برمودا ۸۰ درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بریکدیگر منطبق میگردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبهنمیشود.
در غرب اقیانوس اطلس، در آن سوی سواحل جنوب شرقی ایالاتمتحده ، ناحیه ای وجود دارد که به شکل مثلث است . این ناحیه از برمودا درشمال آغاز میشود و تا قسمت جنوبی فلوریدا امتداد مییابد ، سپس از سمتشرق با گذشتن از جزایر باهاما و پورتوریکو،به طول جغرافیایی ۴۰ درجه بهسمت غرب کشیده میشود و دوباره به برمودا باز میگردد.
این ناحیه کهبه مثلث برمودا معروف است ،در لیست رازهای ناشناخته جهان به مکانی اضطرابانگیز وباور نکردنی به ثبت رسیده است . در این مکان بیش از صدها هواپیماوکشتی بدون آنکه کوچکترین اثری از آنان باقی بماند ، ناپدید شدهاند .اغلباین حوادث از سال ۱۹۴۵ به بعد روی داده است ،و در طول ۲۶ سال اخیر بیش از۱۰۰۰نفر در این ناحیه از جهان جان خود را از دست داده اند ، بی آنکه حتیاثری از جسد یکی از آنها یا نشانه ای از بقایای هواپیماهاو کشتیهایناپدید شده باقی مانده باشد .
وینسنت گادیس که مثلث برمودا رانامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف میکند: « یک خط از فلوریدا تابرمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو میگذرد و سومین خط از میان باهامابه فلوریدا بر میگردد.
این محل فتنهانگیز و تقریبا باور نکردنیاسرار غیر قابل توصیف جهان را به خود اختصاص داده است. مثلث برمودا نامشرا در نتیجه ناپدید شدن ۶ هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینانآنها در پنجم دسامبر ۱۹۴۵ کسب کرد. ۵ فروند از این هواپیماها به دنبالاجرای ماموریتی عادی و آموزشی ، در منطقه مثلث ، پرواز میکردند که باارسال پیامهایی عجیبی درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیاتنجات ، به هوا برخاست که هر شش هواپیما به طرز فوقالعاده مشکوکی مفقودشدند.
آخرین پیامهای مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیتغیر عادی ، عدم روییت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربهآنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جویبرای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیدهبودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری ازاجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از هها دیده نشد. هیچ حادثهای چه قبلو چه بعد از آن ، تا این حد حیرتآورتر از ناپدید شدن دسته جمعیهواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه قایقها وکشتیهایی مفقود شدهاند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقطخدمه و سرنشینان ناپدید گشتهاند.
● منطقه وحشت
همه روزههواپیماهای متعددی بر فراز مثلث برمودا پرواز میکنند. کشتیهای بزرگ وکوچک در آبهای آن در حال تردند و افراد زیادی برای بازدید ، به این منطقهمسافرت میکنند، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. از طرف دیگر ، در دریاها واقیانوسها در سراسر دنیا ، کشتیها و هواپیماهای زیادی مفقود شده ومیشوند. پس چرا فقط مثلث برمودا از بقیه مناطق تفکیک شده است. علت ایناست که اولا هیچ امیدی برای یافتن حتی اثر و نشانهای وجود ندارد. ثانیادر هیچ منطقه دیگر چنین ناپدید شدنهای بی دلیل ، بیشمار و نامعلوم روینداده و به این خوبی ثبت نشده است.
● مشاهدات و گزارشات
در بیشتراتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شدهاند که تماسرادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کردهاندو یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کردهاند که حاکی ازعدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربههای قطبنما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم درروز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرامبودهاند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.
این پیامهارفته رفته ضعیفتر و غیرقابل تشخیصتر شده و یا سریعا قطع شدهاند. دقیقامثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیدهشده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورترشدهاند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیرقابل تشریح روییت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پساز مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.
درمواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیدهشده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدیدشدهاند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهایقایقهای ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوبارهشروع بکار کردهاند.
در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنیبدین مضمون دریافت گردید. “خطری همانند یک خنجر هم اکنون … به سرعت میآید… ما نمیتوانیم فرار کنیم …” در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود،کشتی ناپدید شد.
● علل واقعه
▪ علل فرضی طبیعی
توضیحات و عللفرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارایه شده است که معمولترین فرضیاتبر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شدهاست. این توضیحات عبارتند از:
جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزلهدر اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجبانفجار هواپیماها میشود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد کهباعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها درآب میشود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواجالکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدنهواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
▪ علل فرضی غیر طبیعی
دستگیریو ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرندههایی متعلق به کراتی دیگرکه برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمینآمدهاند، میتواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.
یکی ازعجیبترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو وحکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارایه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشفاشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژیو قدرت استفاده میکردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سویآنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقعباعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و درنهایت نابودی آنها میگردد.
ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم ومتخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرندهها » ابزارمیدارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسامپرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربطمیدهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجادمیکنند که دارای طرحی یونیزه شده است و میتواند باعث متلاشی شدن یاناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار میکرد که چگونهنیروی مغناطیسی کنترل شده و میتواند باعث نامریی شدن گردد. نظریه میدانواحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی میدانستبرای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرندهها و ناپدید شدن کشتیها وهواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت وتحقیقاتش نیمه تمام ماند.
● داستانی عجیب
حادثهای در اثر اختلالزمانی در فرودگاه میامی رخ داد که هرگز توضیحی قابل قبول برای آن وجودنداشته است. این واقعه مربوط به یک هواپیمای مسافربری بود که برای فرود درباند آماده بود و با رادار مرکز کنترل هوایی ردیابی میگردید که ناگهان دهدقیقه از صفحه رادار ناپدید شد و سپس دوباره ظاهر گشت. هواپیما بدون هیچواقعهای فرود آمد و خلبان و خدمه از آنچه افراد پایگاه میگفتند ابرازتعجب کردند، زیرا تا آنجا که به خدمه مربوط میشد، هیچ اتفاق غیر عادینیفتاده بود. جالب این که ساعتهای همه آنها حدود ده دقیقه از زمان واقعیعقبتر بود. در حالی که هواپیما درست ۲۰ دقیقه قبل از این واقعه وقت اصلیرا کنترل کرده بود و در آن هنگام هیچ اختلاف زمانی وجود داشت.
آیا مثلث برمودا و نقاط مشخص دیگر به صورت ماشینی عظیم عمل میکنند تا اختلالاتی بوجود آورند؟
آیاآنها میتوانند گردابهایی را چه در داخل و چه در خارج از جو بوجود آورندکه اجسام و اشیا به داخل آنها بیفتد و به بعد زمان و مکانی دیگر منتقلشوند؟
● گذشته و آینده برمودا
به نظر میرسد که این منطقه طیزمانهای متمادی گذشته نیز در افسانهها به منزله مکانی ترسناک وجود داشتهو حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین«دریایی از مقبرهها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ،«گورستان آتلانتیک» نامیده میشده است.
شومی و بدشگونی مثلث برموداحتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردانآپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.اینکه چرا وقایععجیب این منطقه گزارش نمیشود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد،شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمییابد.البته در اغلب گزارشات ارایه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع راسرپوشیده نگه میدارد.
دانشمند روسی مدعی کشف راز مثلث برمودا شد.
دراین ترفند قصد داریم بر خلاف همیشه به معرفی ۲۰ راه بپردازیم که با عملکردن به آنها میتوانید نابودی سیستم و ویندوز خود را تضمین کنید! هدف مااز معرفی این روشها عدم عمل به آنها از جانب شما بوده است! تا میتوانید ازاین راهها دوری کنید ، وگرنه…!
۱- سعی کنید در بین دوستان رکورد بزنید و از یک ویندوز خود تا چندین و چند سال استفاده کنید!
۲- در اینترنت اکسپلورر بر روی هر لینکی که میبینید راست کلیک کنید و Open in New Window را انتخاب کنید!
۳- هنگام بالا آمدن ویندوز سعی کنید تمامی بازیهای نصب روی سیستم خود را اجرا کنید!
۴- آنتی ویروس خود را به هیچ وجه به روز نکنید!
۵- پس از قرار دادن سیدی و باز کردن محتویات آن دکمه Eject سیدی را بزنید!
۶- با دیدن هر پنجره تبلیغاتی روی آن کلیک کنید و از سایتهای ناآشنا دیدن کنید!
۷- برنامه هایی ناآشنای ضدجاسوسی را روی سیستم خود نصب کنید!
۸- در هنگام چت کردن فایلهای افراد با فرمت exe را دریافت کنید و باز کنید!
۹- برنامه های اضافی و به درد نخور نصب شده روی سیستم خود را پاک نکنید!
۱۰- از ابزارهای موجود در Start>All Programs>Accessories>System Tools به عنوان دکور استفاده کنید!
۱۱- به اشخاص ناشناس اطمینان کنید و اطلاعات محرمانه خودتان را لو بدهید!
۱۲- تا میتوانید سیدی خشدار در CD-ROM خود فرو کنید!
۱۳- هر سایت ناآشنایی را که میبنید ایمیل خود را در آن ثبت کنید!
۱۴- سعی کنید برنامه آپدیت ویندوز را به طریقی از کار بیندازید!
۱۵- به رجیستری ویندوز رفته و فایلهای موجود در آن دستکاری کنید!
۱۶- تمام سعی خود را بکنید که به اینترنت اکسپلورر وفادار بمانید! <<<<
۱۷- فایلهای حیاتی ویندوز را دستکاری کنید!
۱۹- کوکی ها و اطلاعات History خود را پاک نکنید!
۲۰- یک سی دی کالکشن نرم افزار تهیه کنید و تمامی نرم افزارهای آن را به ترتیب بر روی سیستم خود نصب کنید !
تعداد صفحات : 5