loading...
جذاب و باحال
MILAD بازدید : 23 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
شیطاناندازه یک حبّه قند استگاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما حل می شود آرام آرامبی آنکه اصلا ً ما بفهمیمو روحمان سر می کشد آن راآن چای شیرین را شیطان زهرآگین ِدیرین راآن وقت اوخون می شود در خانه تنمی چرخد و می گردد و می ماند آنجااو می شود من***طعم دهانم تلخ ِتلخ استانگار سمی قطره قطرهرفته میان تاروپودماین لکه ها چیست؟بر روح ِ سرتاپا کبودم!ای وای پیش از آنکه از این سمبمیرمباید که از دست خودت دارو بگیرمای آنکه داروخانه اتهر موقع باز استمن ناخوشمداروی من راز و نیاز استچشمان من ابر است و هی باران میآیداما بگوکِی می رود این درد و کِی درمانمی آید؟***شب بود اماصبح آمده این دوروبرهااین ردپای روشن اوستاین بال و پرها*** لطفت برایم نسخه پیچید:یک شیشه شربت، آسمانیک قرص ِخورشیدیک استکان یاد خدا باید بنوشممعجونی از نور و دعا باید بنوشم  
برچسب ها شیطان ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 170
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 157
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 174
  • بازدید ماه : 236
  • بازدید سال : 359
  • بازدید کلی : 7,440