loading...
جذاب و باحال
MILAD بازدید : 37 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن


منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن


شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن


معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

 

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم


پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده


منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه


شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت


معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق


پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد


مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

MILAD بازدید : 26 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

مزدا 323 قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :" بفرمایید؟" . مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت : " خوشحال میشم تا جایی برسونمتون". دختر جوان گفت : "صادقیه میرما". پسر جوان بی درنگ سرش را به نشانه تائید تکان داد و پاسخ داد : " حتماً، بفرمایید بالا ". دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلی عقب را برای نشستن انتخاب کرد .چند لحظه ای از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالی که روسری کوچک و قرمز خود را عقب و جلو می کشید و موهای سرازیر شده در کنار صورتش را نظم می داد ،گفت :" توی ماشینت چیزی برای گوش کردن نیست "

- البته .

پسر جوان ،سپس پخش خودرو را روشن کرد . صدای ترانه ای انگلیسی زبان به گوش رسید . از آینه به دختر جوان نگاهی انداخت و با همان لبخند ظریفش که از ابتدا بر لب داشت گفت :"کریس دبرگ هست ، حالا خوشتون نمیاد عوضش کنم ". دخترک با شنیدن حرف پسرجوان ،خنده تمسخر آمیزی سر داد .

- ها ها ها ، این که اریک کلاپتون . نمیشنوی مگه ، انگلیسی می خونه . اصلا کجاش شبیه کریس دبرگ!

 

- اِه ، من تا الان فکر می کردم کریس دبرگ . مثل اینکه خیلی خوب اینا رو می شناسید ها .

دخترک ، قیافه ای به خود گرفت و ادامه داد: " اِی ، کمی "

- پس کسی طرف حسابمه که خیلی موسیقی حالیشه . من موسیقی رو خیلی دوست دارم ، اما الان اونقدر مشغله ذهنی دارم که حال و حوصله موسیقی کار کردن رو ازم گرفته .

دخترک لبخندی زیرکانه زد و با لحنی کش دار گفت:" ای بابا، بسوزه پدر عاشقی . چی شده ، راضی نمیشه ؟"

- نه بابا، من تا حالا عاشق نشده ام . البته کسی رو پیدا نکرده ام که عاشقش بشم ، و اگرنه اگه مورد خوبی پیش بیاد ، از عاشقی هم بدم نمیاد . اصل قضیه اینه که، قبل از اینکه با ماشین بزنم بیرون و در خدمت شما باشم ، توی خونه با بابام دعوام شد .

- آخی ، سرچی؟ لابد پول بهت نمی ده

- نه ، تنها چیزی که میده پول . مشکل اینجاست که فردا دارم می رم بروکسل، اونوقت این آقا گیر داده بمون توی شرکت کار داریم .

با گفتن این جملات توسط پسر جوان ، دخترک، با اینکه سعی می کرد به چهره اش هویدا نشود ، اما کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحنی کنجکاوانه پرسید: " اِه، بروکسل چی کار داری؟ "

- دایی ام چند سالی هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، می خواستم برم اونجا یه استراحتی بکنم؟

دخترک بادی به غبغب انداخت و سریع پاسخ داد:

- اتفاقا من هم یک هفته پیش از اسپانیا برگشتم.

- اِه، شما هم اونجا فامیل دارید؟ کدوم شهر.

- فامیل که نداریم ، برای تفریح رفته بودم ونیز.

پسر جوان نیشخندی زد و گفت : اصلا ولش کن بابا ، اسم قشنگتون چیه؟

- من دایانا هستم. اسم تو چیه، چند سالته؟ چه کاره ای؟

- چه خبره؟ یکی یکی بپرسید، این جوری آدم هول میشه ... اولاً این که اسم خیلی قشنگی دارید ، یکی از اون معدود اسم هایی که من عاشقشونم . اسم خودم سهیل ، 25 سالمه و پیش بابام که کارگذار بورس کار می کنم . خوب حالا شما

دخترک با شنیدن این حرفهای سهیل ، چهره اش گلگون شد و به تشویش افتاد .

- من که گفتم ، اسمم دایاناست . 23 سالمه و کار هم نمی کنم . خونمون سمت الهیه است و الان هم محض تفریح دارم می رم صادقیه . تا حالا بوتیک های اونجا نرفته ام . با یکی از دوستام اونجا قرار گذاشته ام تا بوتیک هاش رو ببینیم و اگه چیز قشنگی هم بود بخریم .

- همین چیزایی هم که الان پوشیده اید خیلی قشنگه ها.

دایانا ، گره کوچک روسریش را باز کرد و بار دیگر گره کرد . سپس گفت:

- اِی ، بد نیست . اما دیگه یک ماهی هست که خریدمشون . خیلی قدیمی شده اند ... . ولش کن ، اصلا از خودت بگو ، گفتی موسیقی کار نکرده ای و دوست داری کار کنی ، آره؟

- چرا ، تا چند سال پیش یه مدتی پیانو کار می کردم.

دخترک ، سعی می کرد دلبرانه سخن وری کند ، اما ناگهان به جوشش افتاد ، طوری که منقطع صحبت می کرد و کلمات را دستپاچه بیان می کرد.

-ای وای، من عاشق پیانو ام . خیلی دوست دارم پیانو کار کنم ، یعنی یه مدتی هست که کلاسش رو می رم ، اما هنوز خیلی بلد نیستم . ... اصلا اینجوری نمیشه، نگه دار بیام جلو بشینم راحت تر حرف بزنیم .

سهیل ، بی ردنگ خودرو را متوقف کرد . دایانا هم سریع پیاده شد و به صندلی جلو رفت .

-دایانا خانوم ، داریم می رسیما .

- دایانا خانوم کیه؟ دایانا ... . ولش کن ، فعلا عجله ندارم . بهتره چند دقیقه دیگه هم با هم باشیم . آخه من تازه تو رو پیدا کرده ام . تو که مخالفتی نداری ؟

- نه ، من که اومده بودم حالی عوض کنم . حالا هم کی بهتر از تو که حالم رو عوض کنه . فقط باید عرض کنم که الان ساعت نه و نیمه ، حواست باشه که دیرت نشه .

دخترک با شنیدن صحبت های سهیل، وقتی متوجه ساعت شد، چهره اش رنجور شد و در حالی که لب خود رابا اضطراب می گزید ، گفت:

-آره راست میگی ... پس حداقل یه چند دقیقه ای ماشینت رو دور فلکه نگه دار ، باهات کار دارم .

سهیل ، با قبول کردن حرفهای دایانا ، حوالی میدان که رسید ، خودرو را متوقف کرد . روی خود را به دخترک کرد و کمرش را به در تکیه داد . عینک دودی را از چشمانش برداشت .چهره ای نسبتا گیرا داشت . ته ریشی به صورتش بود و موهایی ژولیده داشت که تا گوشش را می پوشانید . پخش خودرو را خاموش کرد و سپس با همان لبخندی که بر لب داشت گفت :

- بفرمایید.

دیگر کاملا از ظاهر و طرز صحبت دخترک می شد پی به هیجانش برد.

- موبایلت ... شماره موبایلت رو بده، البته اگه ممکنه .

پسر جوان لحظه ای فکر کرد و سپس گوشی همراه خود را از روی داشبورد- پشت فرمان برداشت . آن را به سمت دایانا دراز کرد.

- بگیر ، زنگ بزن گوشی خودت که هم شماره تو روی موبایلم ثبت بشه و هم شماره من روی موبایل تو بیفته . فقط صبر کن روشنش کنم ... اونقدر اعصابم خورد بود که گوشی رو خاموش کردم .

دایانا ، به محض دیدن گوشی گران قیمت سهیل به وجد آمد . اما سریع شوق خود را کتمان کرد و فقط به گفتن"کوشی خوبی داری ها" قناعت کرد .

- قابلت رو نداره . اتفاقا باید عوضش کنم ، خیلی یوغره.

- خوب ، ممنون . فقط بگو کی می تونیم همدیگه رو دوباره ببینیم .

- ببینم چی میشه . اگه فردا برم بروکسل که هیچ، اما اگه تهران بودم یه کاریش می کنم . اصلا بهم زنگ بزن .

- باشه ... پس من می رم .فعلا خداحافظ .

- خوشحال شدم،...خداحافظ . ... زنگ یادت نره .

دختر جوان ، درحالی که احساس مسرت می کرد ، با گامهایی لرزان (از شوق) از خودرو خارج شد . هر چند قدمی که بر می داشت ،سرش را برمی گرداند و مزدا را نگاه می کرد و دستی برای سهیل تکان می داد . پس از دور شدن دایانا ، سهیل از داخل خودرو پیاده شد و طوری که دایانا متوجه نمی شد، او را تعقیب کرد . حوالی همان میدان بود که دایانا روی صندلی های یک ایستگاه اتوبوس نشست . سهیل ، گوشه ای لابلای جمعیت در حال گذر ، خود را پنهان کرده بود و دایانا را نظاره می کرد . دایانا دستش را به ساق شلوار خود انداخت و تایی که از داخل داده بود را باز کرد . شلواردیگر کوتاه نبود . از داخل کیفی که بر روی دوشش بود مقنعه ای بیرون آورد و در لحظه ای کوتاه آنرا سر کرد و از زیر مقنعه ، تکه پارچه ای که بر سرش بود ، بیرون کشید . از داخل همان کیف ، آینه کوچکی خارج کرد و با یک دستمال کوچک ، از آرایش غلیظی که روی صورتش بود کاست . موهای خرمایی رنگش را که روی صورتش سرازیر شده بود ، داخل مقنعه کرد و با آمدن اولین اتوبوس ، از محل خارج شد . سهیل در طول دیدن این صحنه ها ، همچنان لبخند بر لب داشت . با رفتن دایانا، سهیل به سمت مزدا حرکت کرد . به خودرو که نزدیک می شد زنگ موبایلی که همراهش بود ، به صدا در آمد. سهیل بلافاصله پاسخ داد:

- بله؟

صدای خواهش های پسر جوانی از آنسوی گوشی آمد .

- سلام ، آقا هر چی می خوایی از تو ماشین بردار ، فقط ماشین رو سالم بهم تحویل بده . تو رو خدا ، بگو کجاست بیام ببرم ...

- خوب بابا ، چه خبرته . تا تو باشی و در ماشینت رو برای آب هویج گرفتن باز نزاری ... ببینم به پلیس هم زنگ زدی ؟

- نه ، به جون شما نه ، فقط تو رو خدا ماشین رو بده .

- جون من قسم نخور ، من که می دونم زنگ زده ای ...ولی عیبی نداره ، آدرس می دم بیا ... فقط یه چیزی ، این یارویی که سی دیش توی ماشینت بود کی بود؟

- کی ؟ اون خارجیه ؟ ... استینگ بود ، استینگ .

- هه هه ... یه چیز دیگه هم می پرسم و بعدش آدرس رو می دم ؛ ونیز توی اسپانیاست ؟

- ونیز؟ نه بابا، ونیز که توی ایتالیاست ... آقا داری مسخره ام می کنی ، آدرس رو بده دیگه ...

- نه ، داشتم جدول حل می کردم . مزدای قرمزت ، ضلع جنوبی صادقیه پارک شده . گوشیت رو می زارم توی ماشین ، ماشین رو هم می بندم و سوییچ رو می اندازم توی سطل آشغالی که کنار ماشینته . راستی یه دایانا خانوم هم بهت زنگ می زنه ، یه دختر خوشگل،... برو حالش رو ببر ، برات مخ هم زدم ،... خداحافظ!!!

MILAD بازدید : 72 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

١- دوچرخه ها حامله نمیشن۲- شما هر موقع از ماه می تونین با دوچرخه تون سواری کنین۳- دوچرخه ها پدر و مادر ندارن۴- دوچرخه ها نمی نالند ، مگه اینکه واقعا“ یه مشکلی وجود داشته باشه۵- شما می تونین دوچرخه تون رو با دوستاتون شریک بشین۶- دوچرخه ها اهمیت نمیدن که شما سوار چند تا دوچرخه ء دیگه شدین۷- موقع سواری ، شما و دوچرخه تون می تونین هر دو در یک زمان به پایان کار برسین۸- دوچرخه ها اهمیت نمیدن که شما به دوچرخه های دیگه زل بزنین۹- شما هیچوقت نمی شنوین که: “مژده! شما دارین صاحب یه دوچرخه ء کوچیک میشین۱۰- اگه دوچرخه تون مشکلی برای سواری پیدا کنه می تونین تعمیرش کنین۱۱- دوچرخه ها اهمیت نمیدن که شما مجله ء دوچرخه بخرین۱۲- اگه دوچرخه تون شل باشه می تونین سفتش کنین۱۳- اگه دوچرخه تون ردیف نباشه مجبور نیستین با بحث و گفتگو سیاست به خرج بدین۱۴- شما به کسی که روی دوچرخه تون کار می کنه احساس حسادت نمی کنین۱۵- اگه حرف بدی به دوچرخه تون بزنین مجبور نیستین برای سواری بعدی ، کلی عذرخواهی کنین!

۱۶- شما تا هر موقعی که دلتون می خواد می تونین روی دوچرخه تون سواری کنین ، بدون اینکه جراحتی برداره۱۷- شما می تونین هر موقعی که می خواین سواری رو متوقف کنین ، بدون اینکه دوچرخه تون دیوونه بشه۱۸- دوچرخه ها بهتون توهین نمی کنن اگه سوارکار خوبی نباشین!۱۹- دوچرخه ء شما نمی خواد با بقیه ء دوچرخه ها بره بیرون!۲۰- دوچرخه ها اهمیتی نمیدن اگه شما دیر به پایان برسین۲۱- شما مجبور نیستین قبل و بعد از سواری برین حمام۲۲- اگه دوچرخه تون قشنگ به نظر نمی رسه می تونین رنگش کنین یا قطعاتش رو عوض کنین۲۳- شما می تونین اولین باری که دوچرخه رو می بینین باهاش سواری کنین ، بدون اینکه مجبور باشین برای شام ببرینش بیرون یا ببرینش سینما یا ۲۴- تنها وسیله ء محافظتی که موقع سواری با دوچرخه مجبورین بپوشین ، یه کلاهه۲۵- توی مهمونی ها راحت می تونین تعریف کنین که چه سواری خوبی با دوچرخه تون داشتین!

MILAD بازدید : 25 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

خصوصیات بچه مثبت +

بچه مثبت قد متوسطی دارد با چشم های قهوه ای در مواردی چشم روشن هم دیده شده

 

است بچه مثبت فرق باز نمی کند .ژل نمی زند هیچ وقت مدل تیفوسی وتن تنی و... را رو

 

کله اش امتحان نکرده است
 
موهایش را به یک طرف سرش شانه می کند ومی خوابد بچه مثبت پیراهن پارچه ای ساده

 

 

می پوشد گاهی چارخانه وراه راه گاهی وقت ها که غلظت الاینده خلافش بالا بزند استین

 

کوتاه هم می پوشد گاهی  کتان  ودر موارد بسیار معدودی شلوار جین او تا حالا شلوار هفت هشت جیب نپوشیده

 

است کفشهای بچه مثبت از همین کفشهای چرمی مردانه است گاهی هم کفش ورزشی

 

می پوشد اما نه در رنگ های عجیب وغریب کمربند می بندد وساعت چرمی بچه مثبت کتاب می خواند هفته ای یکی دوتا هم   نشریه می خردگاهی وقت ها شعر می گوید یا داستان می نویسد بچه مثبت خلاف نیست پایش را از محله بیرون نمی گذارد

 
پاتوقش نه زیر چراغ برق است نه سالن بدنسازی نه کافی نت خیلی که دست از پا خطا

 

کند می رود کتابخانه یا ویدئو کلوپ بچه مثبت گاهی عاشق می شود از همان اول هم به

فکر ازدواج است بلد نیست نامه عاشقانه بنویسدبنابراین از شعر زیاد استفاده می کند معدل بچه مثبت الف است   وجزو ه هایش مرتب وهمیشه توی کلاسردیف اول می نشیند بچه مثبت فکر می کند دودره یعنی اتاقی که دوتا در داشته باشد.

MILAD بازدید : 32 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
  صبح ساعت 5قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود.نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کندجدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خرو پف میکند. صبح ساعت 6قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دمکرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقایشوهر است تا از خواب بیدار شود.جدید: بازهم خوابیده است صبح ساعت 7قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که ازدر خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به اوفوت میکند.جدید: هنوز کپیده است. صبح ساعت 11قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردنلپه برای درست کردن ناهار است.جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز وعشوه باز کرده و در با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است ظهر ساعت 12قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیمنمک آن است.جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقهبالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند ظهر ساعت 13قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقایخانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است. ظهر ساعت 14قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برایخوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خودرا پوشیده است.جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درونمیکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Fashion TV می‌باشد. ظهر ساعت 15قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیزکردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برایخرید رفته است. عصر ساعت 16قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است کهبه دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداریشده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد. عصر ساعت 17قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهربیاید.جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهربه خرید برود. عصر ساعت 18قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانندیک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچارهخود را می‌برد. شب ساعت 19قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برایخوردن شام دعوت میکند.جدید: هنوز در حال خرید است. شب ساعت 20قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضهخانه است.جدید: کماکان در حال خرید است. شب ساعت 21قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسرمیباشد.جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند. شب ساعت 22قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برایخوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیکاست. شب ساعت 23 و 24قدیم: ...جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحمنشوید
MILAD بازدید : 23 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
دختر چیست ؟ موجودی زنده و زیبا با چشمانی پسر کش کههم ی عناصر نر گیتی در عشق او واله  سرگردانند. عضو تنفسی او معمولاً برچسب دارد و حتی اگر عمل نکرده باشد برای کلاس بالایی چسبمی زنند ! این موجود زیبا تاریخ تولد مهدی سلوکی ، شماره شناسنامه گلزار و شماره کفشپای پوریا پورسرخ را میداند از سوسک بسار میترسد ولی از دیدن سوسک شدن پسرها لذت میبرداز محتویات کیف او میتوان به رژ لب ، ریمیل ، پنکک ، آینه تاشو و ... اشاره کرد صداهاییکه در مواقع مختلف از او ساطع می شود: وقتی متجعب است می گوید واااا وقتی میترسدجیغ می زند آن هم بنفش !!! از دیگر صلاح های کشتار دسته جمعی او میتوان لنگه کفش را نام برد!!!  سالانه میلیون ها عدد از این موجودات زیبا به دست جنس مذکر بدبخت می شوند.
MILAD بازدید : 29 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
  پسر چیست ؟ موجودی زنده و دو پا و چرب زبان که در قدیمدر اطراف حفره ی دهانش مو می رویید ولی الان نمیدونم چرا نمیروید ! این موجود بسیار بی آزار است و بخاطر علاقهی وافری که به دختران دارد اغلب در نواحی گرم و مرطوب اطراف دبیرستان های دخترانه سواربر موتور به وفور یافت می شود . معمولاً هم یا کاغذی حاوی ارقام – که ما به جان عمهمان نمیدانیم چیست – در دست دارد یا بلوتوثش روشن می باشد از عدد 110بسیار می ترسد و با یک پخ ، پایشرا روی گاز می فشارد و شما قادر به مشاهده ی گرد و غبار حاصل از این حرکت می باشیداز دیگر مشخصات این جاندار نجیب و عجیب ، وجود فندک ، سیگار کنت پایه بلند و کبریتو کارت سوخت در جیب وی می باشد  
MILAD بازدید : 27 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
 سه تا ایرانی و سه تا آمریکایی توی ایستگاهمنتظر حرکت قطار بودن. آمریکایی ها 3 تا بلیط داشتند (نفری یکی!) ولی ایرانی ها فقطیک بلیط! آمریکایی ها از ایرانی ها می پرسن: شما چه طوری می خواهید سه نفری با یه بلیطسوار قطار بشید؟ ایرانی ها می گن: نگاه کنید تا یاد بگیرید. وقتی سوار قطار می شن ایرانی ها هر سه تاشونمی رن توی یه دستشویی و در رو می بندند. آمریکایی ها هم که ایرانی ها رو تحت نظر داشتندمی بینن مسؤول قطار اومد بلیط ها رو جمع کنه. مسؤول بلیط ها در دستشویی رو میزنه ومی گه : بلیط لطفا! یکی از ایرانی ها لای در دستشویی رو باز می کنه و بلیط رو می ده.(آقای مسؤول فکر می کرده یه نفر تو دستشوییه دیگه!) آمریکایی ها با دیدن این ماجرا کلی حالمی کنن و تصمیم می گیرن تو راه برگشت همین کارو بکنن. در راه برگشت دوباره این 3 تاآمریکایی که با اون ایرانی ها همسفر بودن توی ایستگاه همدیگه رو می بیینن. آمریکاییها سه نفرشون فقط یک بلیط گرفته بودن ولی می بینن که ایرانی ها اصلا بلیط ندارن! ازشونمی پرسن شما چطور بدون بلیط مسافرت می کنید؟ ایرانی ها میگن: نگاه کنید تا یاد بگیرید. خلاصه مردم سوار قطار میشن و آمریکاییهاکه حالا روش کار ایرانیها رو یاد گرفته بودن هر سه نفرشون میرن توی یه دستشویی و درومیبندن. ایرانی ها هم می رن توی یه دستشویی دیگه و در رو می بندن. چند دقیقه بعد یکی از ایرانی ها از دستشوییمیاد بیرون میره در دستشویی آمریکایی ها رو می زنه و می گه: بلیط لطفا!!!
MILAD بازدید : 23 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
مثلث برمودا
مثلث برمودا و عجایب آن
مثلثبرمودا محلی است وهم‌انگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریاناپدید شده‌اند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شده‌اند، بدوناینکه حتی یک جسد یا قطعه پاره‌ای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، بهجا مانده باشد.
● موقعیت مثلث برمودا
مثلث برمودا واقعا یک مثلثنیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که درروی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آننزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و ازپورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسوعبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غربمثلث برمودا ۸۰ درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بریکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبهنمی‌شود.
در غرب اقیانوس اطلس، در آن سوی سواحل جنوب شرقی ایالاتمتحده ، ناحیه ‌ای وجود دارد که به شکل مثلث است . این ناحیه از برمودا درشمال آغاز می‌شود و تا قسمت جنوبی فلوریدا امتداد می‌یابد ، سپس از سمتشرق با گذشتن از جزایر باهاما و پورتوریکو،به طول جغرافیایی ۴۰ درجه بهسمت غرب کشیده می‌شود و دوباره به برمودا باز می‌گردد.
این ناحیه کهبه مثلث برمودا معروف است ،در لیست رازهای ناشناخته جهان به مکانی اضطرابانگیز وباور نکردنی به ثبت رسیده است . در این مکان بیش از صدها هواپیماوکشتی بدون آنکه کوچکترین اثری از آنان باقی بماند ، ناپدید شده‌اند .اغلباین حوادث از سال ۱۹۴۵ به بعد روی داده است ،و در طول ۲۶ سال اخیر بیش از۱۰۰۰نفر در این ناحیه از جهان جان خود را از دست داده اند ، بی آنکه حتیاثری از جسد یکی از آنها یا نشانه ای از بقایای هواپیماهاو کشتی‌هایناپدید شده باقی مانده باشد .
وینسنت گادیس که مثلث برمودا رانامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تابرمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهامابه فلوریدا بر می‌گردد.
این محل فتنه‌انگیز و تقریبا باور نکردنیاسرار غیر قابل توصیف جهان را به خود اختصاص داده است. مثلث برمودا نامشرا در نتیجه ناپدید شدن ۶ هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینانآنها در پنجم دسامبر ۱۹۴۵ کسب کرد. ۵ فروند از این هواپیماها به دنبالاجرای ماموریتی عادی و آموزشی ، در منطقه مثلث ، پرواز می‌کردند که باارسال پیامهایی عجیبی درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیاتنجات ، به هوا برخاست که هر شش هواپیما به طرز فوق‌العاده مشکوکی مفقودشدند.
آخرین پیامهای مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیتغیر عادی ، عدم روییت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربهآنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جویبرای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیدهبودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری ازاجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از ه‌ها دیده نشد. هیچ حادثه‌ای چه قبلو چه بعد از آن ، تا این حد حیرت‌آورتر از ناپدید شدن دسته جمعیهواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه ‌قایقها وکشتیهایی مفقود شده‌اند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقطخدمه و سرنشینان ناپدید گشته‌اند.
● منطقه وحشت
همه روزههواپیماهای متعددی بر فراز مثلث برمودا پرواز می‌کنند. کشتیهای بزرگ وکوچک در آبهای آن در حال تردند و افراد زیادی برای بازدید ، به این منطقهمسافرت می‌کنند، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. از طرف دیگر ، در دریاها واقیانوسها در سراسر دنیا ، کشتیها و هواپیماهای زیادی مفقود شده ومی‌شوند. پس چرا فقط مثلث برمودا از بقیه مناطق تفکیک شده است. علت ایناست که اولا هیچ امیدی برای یافتن حتی اثر و نشانه‌ای وجود ندارد. ثانیادر هیچ منطقه دیگر چنین ناپدید شدنهای بی دلیل ، بیشمار و نامعلوم روینداده و به این خوبی ثبت نشده است.
● مشاهدات و گزارشات
در بیشتراتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماسرادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اندو یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی ازعدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطبنما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم درروز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرامبوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.
این پیامهارفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقامثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیدهشده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورترشده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیرقابل تشریح روییت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پساز مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.
درمواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیدهشده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدیدشده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهایقایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوبارهشروع بکار کرده‌اند.
در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنیبدین مضمون دریافت گردید. “خطری همانند یک خنجر هم اکنون … به سرعت می‌آید… ما نمی‌توانیم فرار کنیم …” در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود،کشتی ناپدید شد.
● علل واقعه
▪ علل فرضی طبیعی
توضیحات و عللفرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارایه شده است که معمول‌ترین فرضیاتبر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شدهاست. این توضیحات عبارتند از:
جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزلهدر اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجبانفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد کهباعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها درآب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواجالکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدنهواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
▪ علل فرضی غیر طبیعی
دستگیریو ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگرکه برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمینآمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.
یکی ازعجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو وحکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارایه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشفاشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژیو قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سویآنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقعباعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و درنهایت نابودی آنها می‌گردد.
ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم ومتخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » ابزارمی‌دارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسامپرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربطمی‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجادمی‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یاناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونهنیروی مغناطیسی کنترل شده و می‌تواند باعث نامریی شدن گردد. نظریه میدانواحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانستبرای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها وهواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت وتحقیقاتش نیمه تمام ماند.
● داستانی عجیب
حادثه‌ای در اثر اختلالزمانی در فرودگاه میامی رخ داد که هرگز توضیحی قابل قبول برای آن وجودنداشته است. این واقعه مربوط به یک هواپیمای مسافربری بود که برای فرود درباند آماده بود و با رادار مرکز کنترل هوایی ردیابی می‌گردید که ناگهان دهدقیقه از صفحه رادار ناپدید شد و سپس دوباره ظاهر گشت. هواپیما بدون هیچواقعه‌ای فرود آمد و خلبان و خدمه از آنچه افراد پایگاه می‌گفتند ابرازتعجب کردند، زیرا تا آنجا که به خدمه مربوط می‌شد، هیچ اتفاق غیر عادینیفتاده بود. جالب این که ساعتهای همه آنها حدود ده دقیقه از زمان واقعیعقب‌تر بود. در حالی که هواپیما درست ۲۰ دقیقه قبل از این واقعه وقت اصلیرا کنترل کرده بود و در آن هنگام هیچ اختلاف زمانی وجود داشت.
آیا مثلث برمودا و نقاط مشخص دیگر به صورت ماشینی عظیم عمل می‌کنند تا اختلالاتی بوجود آورند؟
آیاآنها می‌توانند گردابهایی را چه در داخل و چه در خارج از جو بوجود آورندکه اجسام و اشیا به داخل آنها بیفتد و به بعد زمان و مکانی دیگر منتقلشوند؟
● گذشته و آینده برمودا
به نظر می‌رسد که این منطقه طیزمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشتهو حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین«دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ،«گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است.
شومی و بدشگونی مثلث برموداحتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردانآپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.اینکه چرا وقایععجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد،شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد.البته در اغلب گزارشات ارایه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع راسرپوشیده نگه می‌دارد.
دانشمند روسی مدعی کشف راز مثلث برمودا شد.

تعداد صفحات : 17

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 170
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 43
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 60
  • بازدید ماه : 122
  • بازدید سال : 245
  • بازدید کلی : 7,326