قلم بر قلب سفید كاغذ میگذارم و فشار میدهم تا انشاءام آغاز شود. سال گذشته سال بسیار خوبی و پر بركتی میباشد. سال گذشته پسر خاله ام زیر تریلی 18 چـــرخ رفـت و له گـــــــشت و ما در مجلس ترحیمش شركت كردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت.
ما خیلی خاك بازی كردیم. من هر چی گشـــــــــــــــــتم پــــسرخاله ام را پیــدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون بی دلیل! من در پارسال خـــیلی درس خواندم ولی نتـــوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت كردند.
من خیلی در كارهای خانه به مـادرم كمك میكنم. مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست میداشت و من را خیلی ماچ میكند ولی پدرم خیلی حسود است و من را لای در آشـپزحانه میگذاشت.
در سال گذشته مـا به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. مــن در كوپه بسیار پدرم را عصبانی كردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محكـــم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم!
پدرم در سال گذشته خیلی سیگار میكشد و مادرم خیلی ناراحت است و هــــــــی به من میگوید: كپیاوغلی، ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهــــــد، پدرم عصـبانی میشود!
در سال گذشته ما به عـــید دیدنی رفتیم و من حدودا خیـــــلی عیدی جـمع كردهام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آنتن مـــــــاهوارهای خرید كه بسیار بــدآموزی دارد و من نگاه نمیكنم و پدرم از صبح تا شب شوهای بینــاموسی نگاه میكند و بشكن میزند.
پــــــدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوستهایش آب و ماست و خیار میخورند و میخندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر!
من خیلی سال گذشته را دوست دارم و این بود انشای من
ما خیلی خاك بازی كردیم. من هر چی گشـــــــــــــــــتم پــــسرخاله ام را پیــدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون بی دلیل! من در پارسال خـــیلی درس خواندم ولی نتـــوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت كردند.
من خیلی در كارهای خانه به مـادرم كمك میكنم. مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست میداشت و من را خیلی ماچ میكند ولی پدرم خیلی حسود است و من را لای در آشـپزحانه میگذاشت.
در سال گذشته مـا به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. مــن در كوپه بسیار پدرم را عصبانی كردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محكـــم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم!
پدرم در سال گذشته خیلی سیگار میكشد و مادرم خیلی ناراحت است و هــــــــی به من میگوید: كپیاوغلی، ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهــــــد، پدرم عصـبانی میشود!
در سال گذشته ما به عـــید دیدنی رفتیم و من حدودا خیـــــلی عیدی جـمع كردهام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آنتن مـــــــاهوارهای خرید كه بسیار بــدآموزی دارد و من نگاه نمیكنم و پدرم از صبح تا شب شوهای بینــاموسی نگاه میكند و بشكن میزند.
پــــــدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوستهایش آب و ماست و خیار میخورند و میخندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر!
من خیلی سال گذشته را دوست دارم و این بود انشای من